Monday, March 26, 2007

آشفته گانه


هوم اتفاقات وقتی خیلی سریع میافتن آدم نظم فکریشو از دست میده و بداهه نوازی تبدیل به آشفته بازاری میشه که تصمیم به سکوت بهترین کاره. اما به سراغ دست نوشته های کاغذی میرم که وقتی کتابی میخونیم تمرکز بالاس و افکار حول محور مشخصتری میگردند و در نتیجه نوشته های کاغذی از آشفتگی روانی دورترند.
در کتاب میخونم: "برده داران تعریف خود از طبیعت را بر بردگان خود تحمیل میکردند" .این برداشت از شخصیت بردگان در حقیقت مبتی بر خودخواهی و جهل برده داران بود, اما به صورت مفهومی برامده از عقل سلیم مطرح میشد. به نظرم در اکثر مواقع همه ما تو هر سطحی که باشیم همین طور برده دارانه رفتار میکنیم و این از همه بیشتر حال منو به هم میزنه. هر چی طرف, احساس روشن فکری بیشتری میکنه, برده دارانه تر هم رفتار میکنه و آنچنان چارچوب هایی از رفتار خوب و بد . نوشته خوب و بد و موسیقی خوب و بد میسازه و با استفاده از کلمات قلنبه سلنبه از دیدگاهش دفاع میکنه و باقی رو مسخره میکنه که همه کم بیارن و باور عمومی این بشه که قطعا همینی که اون میگه درست و بهترین است و همه به سوی اون طور تفکری باید پیش بریم. به نظر من این چیزی به جز به بردگی کشیدن اذهان که در پی اون بردگی شخص رو هم به وجود میاره, نیست. یه نگاه به مذهب و مکاتب و حتا طرفداران یک گروه موسیقی بکنید. در سطح کوچکتر کافیه هر کدوم در زمینه ای قوی تر باشیم یا حتا نباشیم اما سعی در تحمیل ارزشهای خود به دیگران داریم. سعی در به بردگی کشیدن انسانها که غم انگیز ترینش اینه که معمولا نا آگاهانس اما نتیجش همونه.
پ ن: بدترین عید با یک مسافرت حال به هم زن و سریعا خبرهایی از سرطان و خودکشی تا ببینیم تا آخر چه شود. بدترین حالت هم وقتیه که به کسی میگی حوصله نداری و ولکن نیست. اما از خوشترین هاشم آشنایی با آدمهای خوبی در همین حوالیس درست موقعی که از کل انسانیت و بشریت نا امید شدی.


میتوان هر گونه کشتی راند بر دریا
میتوان مستانه در مهتاب با یاری بلم بر خلوت آرام دریا راند
میتوان زیر نگاه ماه با آواز قایق ران ستاری زد لبی بوسید
لیکن آن شب خیز تن پولاد ماهی گیر
که به زیر چشم توفان بر می افرازد شراع کشتی ی خود را
در نشیب پرت گاه مظلم خیزاب های هایل دریا
تا بگیرد زاد و رود زندگی را از دهان مرگ
مانده با دندان اش آیا طعم دیگرسان
از تلاش بوسه ای خونین
که به گرماگرم وصلی کوته و پر درد
بر لبان زنده گی داده است؟

مرغ مسکین! زندگی زیباست
من درین گود سیاه و سرد و توفانی نظر با جست و جوی گوهری دارم
تارک زیبای صبح روشن فردای خود را تا بدان گوهر بیارایم
مرغ مسکین! زنده گی, بی گوهری این گونه, نازیباست!ا
شاملو

Wednesday, March 14, 2007

خط قرمز کجاست؟ فرقی هم نداره کجاست . یه شطرنج قرمز رو در نظر بگیر که تو هر خونه فقط یه نفر ایستاده دور تا دورش خط قرمز

بنا به گزارش ستاد هشت مارس
گزارش 2
http://8march.blogfa.com/

حکومت نظامی در تهران!
اخرین اخبار از تجمع صبح امروز معلمین
طبق آخرین گزارش ارسالی از تهران، برخورد شدید نیروهای سپاه و انتظامی با معلمین و مردم تا ساعت 3 بعد از ظهر همچنان ادامه داشته. فضای منطقه خیابان بهارستان (مجلس) تا خیابان سمیه (وزارت اموزش و پرورش) به خاطر حضور پر تعداد نیروهای ضد شورش، به شدت نظامی شده و یک حکومت نظامی اعلام نشده بر قرار است. نیروهای انتظامی با ضربات باتوم و مشت و لگدپراکنی به سوی تجمع کنندگان اجازه هرگونه تجمع را از معلمان گرفتند. نیروهای امنیتی با آوردن بیش از 100 دستگاه اتوبوس سعی در دستگیری گسترده معلمان داشتند که با هشیاری و عدم مقاومت معلمان و پرهیز از دامن زدن به هیجان ،این خواسته سرکوبگران محقق نشد. اما آنچه که معلوم است پر شدن حداقل 2 دستگاه اتوبوس از شرکت کنندگان در تجمع است. تعداد نیروهای انتظامی در خیابان بهارستان و سمیه به حدی بود که راه رفتن در این مراکز، به سختی امکان پذیر بود. نیروهای انتظامی با برخورد وحشیانه با معلمین و مردم، سعی در کنترل اوضاع داشتند که در این میان تعداد زیادی از معلمین معترض و مردم، زخمی و دستگیر شدند. طبق گزارش ارسالی معلمان اعلام کردند هر چقدر بزنند و دستگیر کنند، ما تا گرفتن حقمان به خانه بر نمی گردیم.





ضرب و شتم معلمین توسط نیروهای پلیس

طبق اخرین اخباری که از تجمع صبح امروز معلمین به دستمان رسیده، نیروهای حکومتی سپاه و پلیس اجازه تجمع معلمین مقابل مجلس را نداده اند و تقریبا 1000 نیروی ضد شورش پلیس، برای کنترل اوضاع، اطراف مجلس و خیابان بهارستان را محاصره کرده اند. معلمین با دیدن این وضعیت، در قالب یک جمع 2000 نفره به طرف ساختمان اصلی وزارت آموزش و پرورش به راه افتادند. یکی از معلمین در سخنرانی کوتاه خود در مقابل ساختمان اموزش و پرورش، ضمن خواست تحقق وعده های دولت اعلام کرد که ما حقمان را می خواهیم، حق ما حقوق و زندگی امن است نه کتک. مردم خشمگین نیز با فریاد کشاورز، کشاورز از وی حمایت کردند که این کار باعث حمله پلیس و دستگیری سخنران و ضرب و شتم شدید معلمین و مردم شد. طبق گزارش شاهدان، نیروهای پلیس از نارنجکهای صوتی برای متفرق کردن مردم استفاده می کنند.

آخرین خبرها از مقابل مجلس نیز حاکی از برخورد شدید نیروهای پلیس با معترضین است و به گفته شاهدان، با ماشینهای آتش نشانی به روی مردم آب می ریزند.
23اسفند 85
ساعت 14.45

march2007@gmail.com


بازجوی پست, دو ساعت مخ منو خوردی که بهم بفهمونی از خط قرمز رد شدم و این خط قرمز کجاس. میگفتی تو دانشگاه به الف نون بدو بیراه گفتید و کفش پرت کردید کسی کاریتون نداشت و الان میبینیم که همه اون دانشجوها یا تعلیق شدن یا قراره اخراج شن. گفتی معلما چند هزارتایی اومدن تجمع کردن اما چون صنفی بود کاریشون نداشتیم. و هی تاکید داشتی که اما کار ما از خطوط قرمز رد شدنه.
حالا میبینم که باز هم دروغ گفتی, خطوط قرمز شما پا داره.

Sunday, March 11, 2007

بازجو کارشناس نیست, بازجوییشم مجاز نیست


رو صندلی راحت نشستم , از اتاق سرد با بازجو جوون تا اتاق گرم با بازجو میان سال. جوونه یه سوال میده میره بیرون سوال بعدی رو بهش میدن و تا آخر همین شکل, هر بار که میاد تو بار اول اطلاعات درستی راجع بهت میگه اما از دومی به بعد یه دستی های سوتی میزنه همش از دانشگاه میپرسه از اردو؟ و فعالیتهای دانشگاهی میان ساله میاد میبرتم اتاق گرم. نیمساعت گذشته هی بالا پایین میره تا یه جوری بهم بفهمونه که بارشه و درس خونده, آخر هم موضوع بهتر از خودکار گیر نمییاره و با لحن پیروزمندانه ای میگه همیشه خودکارو انقدر سخت تو دستت میگیری؟ من روانشناسی بلدم و الان شخصیتت دستمه. خندم میگیره. خوب از اونجا که اینجا رو هم دارید کنترل میکنید لطفا بهش بگید جوابمو بده شخصیتم چه جوریه؟ خودکارو صاف میگیرم دستم اما خودم معمولا خمیده و ولو میشینم, شخصیتم صافه یا ولو؟ به هر حال از روانشناسی زیادخوشم نمیاد و معمولا روانشناسا هم از من خوششون نمیاد شاید مال اینه که دوس ندارم انسان رو با معادلات رفتاری و چارچوبهای قالبی تعریف کنم. نمرشم پنج شد و باز باید یه ترم دیگه بر دارم. بار دوم که خندیدم سر این بود که گفت من هم دانشجو بودم و اون زمونا تو تجمعات بودم و کتک هم خوردم. بابا چقدر تو باسواد و باحال بودی چی شد الان به اف رفتی و بازجو اطلاعاتی شدی. بعدهم دچار برین استورمینگ ( طوفان مغزی) شد و یه ساعت تموم فک زد, از بودن آزادی فوق العاده زیاد در کشور که نمونش پرت کردن لنگه کفش به رییس جمهوره تا خاطرات دوران دانشجوییش و حتا بازدیدش از انرژی اتمی و شیش لا لباسی که پوشیده بود و بحثش با فلانی و نتایجی که در آخر بحث رسیدند داشت میگفت که از بیرون در زدند و گویا بهش تذکر دادند که اصولا باز جویی برعکسه .
نیمه اول سوالات رو دانشگاه بود و بعد یه کم رو کمپین و اهداف و آدمها و رسانه های خارجی و موقعیت کشور. به جز دو, سه تا سوال بقیه ربطی به موضوع بازداشت نداشت که اگر جواب نمیدادی با بند عمومی و اینکه خوب چند روز میخوای فکراتو بکنی تهدید میکرد. بند عمومی رو یادم نیست سر کدوم سوال گفت اما چند روز رو سر تعهد ندادن گفت.


و کولی تر شده ایم و آزادتر چون سایه های تاریک زندان و زندان بان, دیگر ترس آلود نیست. گفتی که بیایم بیرون مینویسیم و ناراحت بودی. ما مینویسیم و مسخره ات میکنیم. چون مسخره هستی که بازجو و زندان بان اطلاعاتی و وانمود میکنی که آدم خوبی هستی و استدلالتم اینه که خوبی چون از نیروی انتظامی بهتری. بازم خندم گرفت, در جامعه ای هستیم که انقدر بین بد و بدتر انتخاب کردیم که مفهموم خوب یادمون رفته و اسامی در حال عوض شدنند

پ ن: دوستی گفت با از بهترین آدمهای ممکن افتادی زندان

کندو
به سر میبریم ما
در شان های شیشه ای
به کندویی از هوا!ا
از دو سوی شیشه, به هم
بوسه میزنیم
چه زندان ماهی
که درش
ماه است!ا
لورکا


پ ن: عکس؟!!ا :))))ا

Wednesday, March 07, 2007

هوم. اوین


مبارزه تا آزادی همه به خصوص دوستان باقی مانده در بند اوین: نوشین احمدی خراسانی- پروین اردلان- - محبوبه حسین زاده- محبوبه عباسقلی زاده- - مریم حسین خواه- مینو مرتاضی- فاطمه گوارایی- شهلا انتصاری- سوسن طهماسبی- ژیلا بنی یعقوب -آسیه امینی- شادی صدر- الناز انصاری- جلوه جواهری- زارا امجدیان- نسرین افضلی- مهناز محمدی- رضوان مقدم-

فراخوان تجمع روز جهانی زن
روز جهانی زن را زمانی گرامی می‌داریم که هنوز قوانین تبعیض‌آمیز بر سر زنان میهنمان سنگینی می‌کند. سیاست‌های جداسازی و سهمیه‌بندی جنسیتی با شدت هرچه تمام‌تر اعمال می‌شود. جنگ طلبان با کوبیدن بر طبل جنگ، آرامش و امنیت را از مردم سلب می‌کنند، حقوق بشر به طور مستمر نقض می‌شود. زنان، کودکان و سایر قربانیان خشونت و بی‌عدالتی، پناهی نمی‌یابند و آسیب‌های اجتماعی و فقر هرچه بیشتر چهره‌ای زنانه به خود می‌گیرد. در این شرایط، زنان با تلاش‌های خستگی‌ناپذیر در مسیر احقاق حقوق انسانی، شهروندی و جنسیتی هم‌چنان پای می‌فشارند.ما با تاکید بر خواسته‌های دموکراتیک و مسالمت جویانه خود، از همه زنان و مردان آزاداندیش دعوت می‌کنیم برای ابزار همبستگی تا رفع هر گونه تبعیض و بی‌عدالتی علیه زنان و اعتراض به دستگیر شدن عده‌ای از فعالان زنان، به تجمع ما که در روز 8 مارس، 17 اسفند 85 از ساعت 2 تا 3 بعد از ظهر در مقابل در اصلی مجلس برگزار خواهد شد، بپیوندند.

پ.ن1: اين تجمع بدون سر دادن هيچ‌گونه شعاري و در سكوت برگزار خواهد شد. لطفن اگر مي‌آييد حتا اگر به شما توهين كردند با آن‌ها درگير نشويد و حرفي نزنيد.
پ.ن2: با توجه به كمبود وقت و شايعه‌ي لغو اين مراسم، تا جايي كه امكان دارد براي انتشار اين اطلاعيه بكوشيد.پ.ن3: اين تجمع تنها براي بزرگداشت مراسم 8 مارس و در اعتراض به بازداشت فعالان زن برگزار خواهد شد و هيچ هدف ديگري را دنبال نمي‌كند و وابسته به هيچ سازمان يا فرد خاصي نيست و فقط تصميم جمعي از فعالان زن است كه دستگير نشده‌اند!
هوم
تو ی این سه روز خیلی چیزا دیدم, ساکت تر از همیشه گه گاه با فریاد. کاری به چشم بند و بازجویی و سرود و شعار و حال بد برخی از دوستان ندارم که اونجا انقدر همه محکم بودند که منه بی تجربه هم هیچ احساس تزلزل نکردم .از نیروی انتظامی که عادت به زدن داره و بازجو و اطلاعاتی و زندان بان انتظار دیگه ای نمیشه داشت. اما حالا که بیرونم داغون شدم, نه به خاطر این سه روز بلکه به خاطر چیزهایی که شنیدم و در نتیجه اش عده ای مراسم پنج شنبه رو .... از اتفاقاتی که این بیرون رخ داده و خبرهایی که از انتقال سه دوست به بند عمومی زندان صرفا به خاطر اعتراض به نیاوردن دکتر کردند رسید, از خود نمایی یکی از بچه های لیبرال دانشگاه جلو ی وزرا, و باز مطرح شدن بحث لیبرال و چپ بعد از مراسم تندیس توسط یکی از بچه های چپ, احساس بد نا امیدی کردم, شاید چون انتظار دیگه ای میشد داشت.
اون تو همه کارمندها در هر رتبه و مقام دروغ میگفتند. یک بار هم نشد در مورد کوچکترین مساله حرف راست بزنن. اگر هم دیدید اجازه تماس تلفنی دادند برای این بود که آخر, صبح سه شنبه طاقت دوستان تموم شد و بند رو روی سرشون گذاشتند. از ظهر تصمیم اعتصاب غذا گرفته شد و سلول به سلول با فریاد اعتصاب تا آزادی و کوبیدن مشت بر دریچه فلزی تهویه برای اعلام اعتراض به تمام این بازداشتها و بازجویی ها ی غیر قانونی منتقل شد. که ما آزاد شدیم . حال همه تقریبا خوب بود, اعتراض داشتیم به در انفرادی بودن شهلا انتصاری و امروز خبر دیگری که چهار نفر در انفرادی هستند.
اونجا همه معتقد بودند که 8 مارس باید اجرا شه.
سرود ملی این سه روز میخواندیم و خواهیم خواند:
هر آن کس عاشق است از جان نترسد یقین از بند و از ز ز ز ز زندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ از هی هی چو چو چو چو چوپان نترسد


پ ن: مرسی از همه که در خبر رسانی تمام تلاششون رو کردند. همه اون تو از این کار خیلی خوشحال بودند.
شنیدم دیروز دانشکده رو لرزوندین. واقعا فکرشو نمیکردم. مرسی از همه

سایه های تردید
نه از دیدگاه ما
که از پس مبهم اجسامی سخت, آشنا بر میخیزد
اجسامی گاه به نام انسان
گاه آرمان
شبه رمز آلود چه زلال است
همانست که هست

نیل