Monday, August 06, 2007

میبینند و میدانند و میشینند



اولیگارشی: یا گروه سالاری: در زبان یونانی به معنای حکومت گروه اندک, فرمانروایی گروهی اندک شمار بر دولت بدون نظارت اکثریت. معمولا این عنوان را برای اقلیت حاکمی به کار میبرند که قدرت دولت را در راه سود خود به کار میبرد و اکثریت ناراضی را سرکوب می کند... دانشنامه سیاسی/ داریوش آشوری
چه خوب شد که دوستی خوب این کتاب رو بهم داد. توش کلی اسم و صفت برا حکومت هست. در هر کلمه ای هم که به نوعی به استبداد و سرکوب بر میگرده شباهت های غیر قابل انکاری میشه دید.

امروز توی بزرگراه صدر کوماندوهای کلاه کج رو یه جلیقه سفید پلیس تنشون کرده بودند و در طول بزرگراه ایستاده بودند رسما حکومت نظامی شده
ده روز پیش دماوند بودیم و پناهگاه سیمرغ. و فهمیدیم از جبهه جنوبی ارتش داره مجسمه صیاد شیرازی رو میبره قله که اونجا بزاره . همه عصبانی بودند. و خنده دار ترین پیشنهاد این بود که ما بلافاصله بعدش بیاریمش پایین و بهشون بگیم ا ببخشید اینو قله جا گذاشتید. من که حالم بد بود و هوا هم بد بود و نرفتم قله ولی دوستانی هم که رفتند . مجسمه رو ندیدند و چون گوگرد خیلی شدید بوده سریع برگشتند و واگزارش کردیم به رعد و برق .
بیسیم هایی که توی بازار بود خیلی ها برای بازی و غیره ازش استفاده میکردند و ما توی کوه وقتی دو گروه میشدیم. برای اطلاع رسانی برای تغییر ناگهانی هوا. گم شدن یا حادثه استفاده میکردیم و یا در سنگ نوردی در طبیعت و به خصوص پاراگلایدر سوارها که تغییر جهت باد یا سرعت اون رو باهاش به هم میگفتند و نقش مهمی توی این ورزش داره ممنوع شده و تمام باطری هاش از بازار جمع آوری شده. احتمالا باز یکی از اینا خواب دیده که با این بیسیم ها امنیت ملی ( اقلیت حاکم) بر هم میخوره
به نظرم یکی از بهترین کارهای ممکن اطلاع رسانی از ریز و درشت اتفاقاتیست که میافته و همبستگی و اتحاد. که این اتحاد وبلاگ نویسها و دانشجویان واقعا ابتکار خوبی هست. همین کار ساده و به ظاهر کوچیک باعث میشه خیلی ها حواسشون در رابطه با کارهاشون جمعتر بشه. مهم اینه که با خبر رسانی حساسیت آدمهای بیشتری برانگیخته میشه و به این فکر میافتن که جلوی این همه نابرابری و محدودیت های بیمورد و خودخواهانه آزادی, و سرکوب های شدید اعتراض کنند. و جمعیت معترضان روز به روز بیشتر خواهد شد.
5 دانشجویان پلی تکنیک باید از الف نون معذرت بخوان؟!! واقعا که مسخرس .این همه زندان و شکنجه و غیره فقط برای این که به این مردک نیم وجبی عقده ای بر خورده بود. همه از اول میدونستند اما نمیدونستیم انقدر روتون زیاده که اعلام هم بکنید. آنقدر شکنجه کردید که خودکشی کرد. نجاتش دادید که باز هم شکنجه اش کنید. و بعد بهش بگید از الف نون معذرت بخواه. وای
6 نه نفرین کنیم و نه آرزو. هر چه هست همینجا باید متحد شد و همینجا نتیجه اش را دید و همینجا به نتیجه رساند. از همه بیشتر آدمهایی آزارم میدن که میبینند و میدانند و میشینند ومیگن از ما که کاری بر نمیاد.



نه!
نمیخواهم ببینمش!

پله پله بر میشد ایگناسیو
همه ی مرگش بر دوش
سپیده دمان را میجست
و سپیده دمان نبود
چهره ی واقعی خود را میجست
و مجازش یکسر سرگردان کرد
جسم زیبایی خود را میجست
رگ بگشوده ی خود را یافت
نه! مگویید,مگویید
به تماشایش بنشینم
من ندارم دل فواره جوشانی را دیدن
که کنون اندک اندک
مینشیند از پای
و توانایی پروازش اندک اندک
میگریزد از تن
...
فدریکو گارسیا لورکا

5 Comments:

Anonymous Anonymous said...

salam
khyli matlab hatoon jaleb bood - be khosos morede 6
roozy ke in tafakor az beyn bere rooze bozorgiye.
payande bashy

Wednesday, August 15, 2007 5:18:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-980444&Lang=P
نگرانی
شاید بیمورد
بنویس

Friday, August 17, 2007 8:31:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

nil janam ..kojaee? ma ke mordim az negarani.. dokhtar.. ye khabar bede az khodet..

Friday, August 17, 2007 11:40:00 PM  
Blogger Nil said...

سلام
من خوبم. این خانومی هم که سقوط کرده روی یه آقای از جان گذشته افتاده و فقط دستش در رفته.
زود مینویسم
مرسی

Saturday, August 18, 2007 12:11:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

مرسی خیلی ممنون

Saturday, August 18, 2007 1:43:00 AM  

Post a Comment

<< Home