Friday, May 11, 2007

بازنخواست شایدم خواست

تا کاری نکردی بازخواست هم نمیشی. جمله ای که بارها و بارها شنیدیم. اما وقتی که یک سره هر کسی که بهت میرسه بالاخره یه موضوعی هست که باهاش بازخاستت کنه دیگه دیوونه میشی. خیلی وقتها افرادی به عنوان ابزار فشار از این کار استفاده میکنن. یعنی یک سری اطلاعات گزینش شده رو به یک سری آدم خارج از حلقه میدهند و از اون فرد برای بازخواست عمل و تحت فشار قرار دادن استفاده میکنن.
نوع دیگشم اینه که به هر دلیلی عقیده انسان روبه رو متفاوته اما خودش هم نمیدونه چرا. اونوقت که میشینه با یحث نزدیک به دعوا به جای این که از عقیده خودش دفاع کنه هی عملکرد تو رو زیر سوال میبره و دلیل میاره که بد بوده.
انسان باید در دام به خصوص گروه اول نیافته. و خیلی راحت به اون آدم برگرده بگه این مسائل و نحوه عملکرد من در فلان جا به شما مربوط نیست و در موقع مناسب هم یک مشت حواله چونه اونی که اطلاعات داده بکنه. حالت دوم اما بد نیست وقتهایی که اعصاب و حوصله بحث داری بشینی و بحث کنی و ببینی چطور میتونی فرد رو وادار کنی ببینه خودش چطور میتونه کار کنه وقتی نمیدونه دقیقا از چی داره دفاع میکنه.
و گه گاه هم پیش میاد که بازخواست به جاس.
ولی جدای تمام اینها من شدیدا معتقدم حداقل در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی و غیره در ایران هیچ وقت نمیتونیم بگیم صد در صد فلان روش غلط و این روش درسته. به نظر من از ملو ترین تا رادیکال ترین هاش درسته چون هر کدوم قسمتی رو پوشش میده و تمام اینها در کنار هم لازمن. و در نتیجه لزومی برای تغییر عقیده افراد مختلف فعال نیست. بلکه بحث برای آشنایی و شناخت مهم تره. از یک جهت میشه گفت این یه دید فردگرایانه است و برای ایجاد تغییر مناسب نیست. اما در دید کلی تر به نظرم بهتر باشه چون افراد بالاخره در اجتماعات کوچکتری فعالیت میکنن ( با افراد هم فکر خود) و در اون اجتماع حوزه عملکرد مشخصی دارن که این حوزه های عملکرد اجتماعات کوچک با هم تداخلاتی هم داره و در کنار هم سطح زیادی رو در بر میگیره. اگر عملکرد بدی داشته باشه خود به خود متلاشی میشه و اجزائش در حلقه های دیگه شروع به بازسازی خود میکنن و یه حالت پویا و قابل تغییر با شرایط به خودش میگیره. اما اگر سعی کنیم همه توی یک حلقه قرار بگیرن, ناگزیر به یه کنترل مکانیکی تر و استاتیک تری پیدا میکنن. حوزه عملکرد هم یکی میشه و تنها به دلیل اعضای بیشتر گسترده میشه و اگر اشتباهی بنیادی توش وجود داشته باشه کل سیستم متلاشی میشه و جمع و جور کردنش ممکن نیست. تقریبا تمام این ها هم به دلیل خصوصیت خودشون به دیکتاتوری منتهی شدند و میشن.اما اگر به همون حالت اول یا پلورالیسم معقول معتقد باشیم. تا چه حد میشه امید به دست یابی بهش داشت؟ آیا همه اجتماعات میپذیرن کنار هم باشن یا اول باید تعدادیشون هر چند محدود خارج شن؟ ( حداقل اونهایی که معتقدند هر کی به کیش من نیست را باید کشت؟)


جدی گرفتن
عقل اکثر آدمها یک ماشین سنگین, شوم و فکسنی است که به سختی میتوان آن را راه انداخت. هنگامی که آنها با این ماشین کار میکنندو می خواهند خوب فکر کنند, این اقدام را جدی گرفتن امور می نامند. خوب فکر کردن برای آنها چه طاقت فرساست! هر گاه این جانور ظریف انسان, خوش اخلاقی خود را از دست دهد می گویند که او جدی شده است, و هر گاه که اندیشه را با خنده و شادی تلفیق کند میگویند این اندیشه بی ارزش است. چنین است پیش داوری این حیوان جدی علیه حکمت شادان. خوب, پس حالا ثابت کنیم که این یک پیشداوری است.

حکمت شادان/ نیچه

پ ن: یک ویروسی در کامپیوترم الان کشف کردم که همه ی عکس هارو نابود میکنه. عجب چیز عجیبیست عکسها توی فولدرشون وجود دارن اما تا روش کلیک میکنم به ملکوت اعلا میپیوندن!!ا در نتیجه فعلا پست بدون عکس.

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

مرسی از مطلب ولی چشمم کور شد تا این خطوط سفید را روی صفحه سیاه خواندم

Friday, May 18, 2007 3:50:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

Nice blog.
well done, keep it on ...

Monday, May 21, 2007 3:47:00 AM  

Post a Comment

<< Home