Sunday, March 11, 2007

بازجو کارشناس نیست, بازجوییشم مجاز نیست


رو صندلی راحت نشستم , از اتاق سرد با بازجو جوون تا اتاق گرم با بازجو میان سال. جوونه یه سوال میده میره بیرون سوال بعدی رو بهش میدن و تا آخر همین شکل, هر بار که میاد تو بار اول اطلاعات درستی راجع بهت میگه اما از دومی به بعد یه دستی های سوتی میزنه همش از دانشگاه میپرسه از اردو؟ و فعالیتهای دانشگاهی میان ساله میاد میبرتم اتاق گرم. نیمساعت گذشته هی بالا پایین میره تا یه جوری بهم بفهمونه که بارشه و درس خونده, آخر هم موضوع بهتر از خودکار گیر نمییاره و با لحن پیروزمندانه ای میگه همیشه خودکارو انقدر سخت تو دستت میگیری؟ من روانشناسی بلدم و الان شخصیتت دستمه. خندم میگیره. خوب از اونجا که اینجا رو هم دارید کنترل میکنید لطفا بهش بگید جوابمو بده شخصیتم چه جوریه؟ خودکارو صاف میگیرم دستم اما خودم معمولا خمیده و ولو میشینم, شخصیتم صافه یا ولو؟ به هر حال از روانشناسی زیادخوشم نمیاد و معمولا روانشناسا هم از من خوششون نمیاد شاید مال اینه که دوس ندارم انسان رو با معادلات رفتاری و چارچوبهای قالبی تعریف کنم. نمرشم پنج شد و باز باید یه ترم دیگه بر دارم. بار دوم که خندیدم سر این بود که گفت من هم دانشجو بودم و اون زمونا تو تجمعات بودم و کتک هم خوردم. بابا چقدر تو باسواد و باحال بودی چی شد الان به اف رفتی و بازجو اطلاعاتی شدی. بعدهم دچار برین استورمینگ ( طوفان مغزی) شد و یه ساعت تموم فک زد, از بودن آزادی فوق العاده زیاد در کشور که نمونش پرت کردن لنگه کفش به رییس جمهوره تا خاطرات دوران دانشجوییش و حتا بازدیدش از انرژی اتمی و شیش لا لباسی که پوشیده بود و بحثش با فلانی و نتایجی که در آخر بحث رسیدند داشت میگفت که از بیرون در زدند و گویا بهش تذکر دادند که اصولا باز جویی برعکسه .
نیمه اول سوالات رو دانشگاه بود و بعد یه کم رو کمپین و اهداف و آدمها و رسانه های خارجی و موقعیت کشور. به جز دو, سه تا سوال بقیه ربطی به موضوع بازداشت نداشت که اگر جواب نمیدادی با بند عمومی و اینکه خوب چند روز میخوای فکراتو بکنی تهدید میکرد. بند عمومی رو یادم نیست سر کدوم سوال گفت اما چند روز رو سر تعهد ندادن گفت.


و کولی تر شده ایم و آزادتر چون سایه های تاریک زندان و زندان بان, دیگر ترس آلود نیست. گفتی که بیایم بیرون مینویسیم و ناراحت بودی. ما مینویسیم و مسخره ات میکنیم. چون مسخره هستی که بازجو و زندان بان اطلاعاتی و وانمود میکنی که آدم خوبی هستی و استدلالتم اینه که خوبی چون از نیروی انتظامی بهتری. بازم خندم گرفت, در جامعه ای هستیم که انقدر بین بد و بدتر انتخاب کردیم که مفهموم خوب یادمون رفته و اسامی در حال عوض شدنند

پ ن: دوستی گفت با از بهترین آدمهای ممکن افتادی زندان

کندو
به سر میبریم ما
در شان های شیشه ای
به کندویی از هوا!ا
از دو سوی شیشه, به هم
بوسه میزنیم
چه زندان ماهی
که درش
ماه است!ا
لورکا


پ ن: عکس؟!!ا :))))ا

7 Comments:

Blogger ابر ارديبهشت said...

سلام نیلو بندی. خوبی؟ بابا ما که خرمون از کرگی دم نداشت و همیشه دون پایه بودیم. اسممون هم که یا نیست یا ساغره. هیچکی هم که استقبالمون نیومد. هیچ کس هم که تهدیدمون نکرد. چرا هیچکی منو آدم حساب نمی کنه؟

Sunday, March 11, 2007 12:29:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

kalout+114
:))))))))

Sunday, March 11, 2007 2:23:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

:))

Sunday, March 11, 2007 8:33:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

vaghean mozhekan.makhsoosan oonja ke yaroo gof khodkaro sef gerefty o ina...
akse ham kamelan dar khore baradarast!

Sunday, March 11, 2007 8:49:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

monhaser befardi. hata tou tarif karadan :-D

Sunday, March 11, 2007 11:39:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

is this a big pinuS?

Tuesday, March 13, 2007 3:33:00 AM  
Blogger زينب said...

قربونت بشم ،جمله دوم شعار رو اشتباه نوشتی . اون بازجویی شب مجاز نیسته . نه بازجوییشم مجاز نیست .خب البته سلولتون از ما خیلی دور بود ،اشتباه شنیدی و خب مولف هم مرده و مهم برداشت مخاطبه ولی پیشنهاد می کنم برای جلوگیری از تحریف تاریخ تصحیحش کنی

Thursday, April 05, 2007 7:19:00 PM  

Post a Comment

<< Home