Friday, July 13, 2007

آزادی


سبلان گرچه سومین قله بلند ایران هست, اما گویا هر چی میری بالاتر کمتر میبینی این پایین چه خبره
فروغ هم میگفت: در سرزمین قد کوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند
به امید آزادی تمام یاران دبستانی در بند. تا هفته گذشته فقط پلی تکنیکی ها بودند و حالا پس از حمله و بازداشت های سالروز 18 تیر دیگه اسم دانشگاه مفهوم خاصی نداره و اینجا دانشجوست که معنا دارد. انقدر تعداد افرادی که تیغ استبداد بیخ گلوشونه زیادشده که شاید دیگه فرد هم مفهوم ندارد و تنها آزادیست که معنا دارد

شعر زیاد هست اما این شعر و دوباره مینویسم. گویا, گویا تر از این نمییابم
...
می توان هر گونه کشتی راند بر دریا:
می توان مستانه در مهتاب با یاری بلم بر خلوت آرام دریا راند
می توان زیر نگاه ماه با آواز قایق ران سه تاری زد لبی بوسید
لیکن آن شب خیز تن پولاد ماهی گیر
که به زیر چشم توفان بر می افرازد شراع کشتی خود را
در نشیب پرتگاه مظلم خیزاب های هایل دریا
تا بگیرد زاد و رود زندگی را از دهان مرگ
مانده با دندان اش آیا طعم دیگرسان
از تلاش بوسه ئی خونین
که به گرماگرم وصلی کوته و پر درد
بر لبان زنده گی داده است؟
مرغ مسکین! زندگی زیباست
من درین گود سیاه و سرد و توفانی نظر با جست و جوی گوهری دارم
تارک زیبای صیح روشن فردای خود را تا بدان گوهر بیارایم
مرغ مسکیت! زنده گی بیگوهری این گونه نا زیباست!
...
شاملو

پی گیری دانشجویان در بند: http://18tir1386.blogfa.com/

0 Comments:

Post a Comment

<< Home