Monday, September 17, 2007

غروب مان




شاید من بهتر از هر کس بدانم که چرا تنها انسان میخندد: او تنها, چنان ژرف رنج میبرد که از اختراع خنده ناگزیر بوده است. بدبخت ترین و غمناک ترین, چنانکه چنین می باید, شادترین جانور است.
اراده معطوف به قدرت, نیچه
خوب, گذروندن چهار روز باز هم در جبهه غربی دماوند و پناهگاه سیمرغ. کمترینش شاید همین عکسهای غروب و طلوع باشه. هر سه از یک زاویه و در سه روز متفاوتند. دو عکس اول غروب و عکس آخر سایه ی طلوع و اون برامدگی اون وسط هم سایه ی دماونده. چهار روز همراه با رنگ کردن و بیل زدن و دیدن. تا ارتفاع پنج و سیصد هم رفتم و حس کردم همه چیز بی نهایت پایینه. انگار روی بال هواپیما ثابت ایستادی و به پایین نگاه میکنی. همین
کسی که نیست
سخن گفتن, چرا
بی معنا
با هر چه از خود و سنگ . کوه
سخن گویی
دیوانه

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

کسی که نیست
سخن گفتن, چرا
چرا سخن گفتن
کسی که نیست
بی معنا
با هر چه از خود و سنگ
کوه
کوه
با هر چه از خود و سنگ
بی معنا
سخن گویی
دیوانه
دیوانه
گویی سخن

Wednesday, September 19, 2007 12:28:00 AM  

Post a Comment

<< Home