درود عکس هات رو دوست دارم همیشه!فکر می کنم جام اونجا خالی بوده یک ماه و اندی دیگه اینجا نخواهم بود هنوز ندیدمت شماره ات رو نگاه می کنم...چرا ما همیشه این همه صبر می کنیم؟
کسانی از سرزمینمان سخن به میان آوردند من اما به سرزمینی تهی دست می اندیشیدم به مردمانی از خاک و نور به خیابانی و دیواری و به انسانی خاموش - ایستاده در برابر دیوار - و به آن سنگها می اندیشیدم که برهنه بر پای ایستاده اند در آب رود در سرزمین روشن و مرتفع آفتاب و نور. به آن چیزهای از یاد رفته می اندیشیدم که خاطرهام را زنده نگه می دارد، به آن چیزهای بی ربط که هیچ کس شان فرا نمی خواند: به خاطر آوردن رویاها - آن حضورهای نابهنگام که زمان از ورای آنها به ما می گوید که ما را موجودیتی نیست و زمان تنها چیزی است که باز می آفریند خاطرهها را و در سر می پروراند رویاها را. سرزمینی در کار نیست به جز خاک و به جز تصویرهایش: خاک و نوری که در زمان می زید. قافیهای که با هر واژه می آمیزد: آزادی که مرا به مرگ می خواند، آزادی که فرمانش بر روسبیخانه رواست و بر زنی افسونگر با گلوی جذام گرفته. آزادی من به من لبخند زد همچون گردابی که در آن جز تصویر خویش چیزی باز نتوان دید.
آزادی به بالها می ماند به نسیمی که در میان برگها می وزد و بر گلی ساده آرام می گیرد. به خوابی می ماند که در آن ما خود رویای خویشتنیم. به دندان فرو بردن در میوهی ممنوعه میماند آزادی به گشودن دروازهی قدیمی متروک و دستهای زندانی. آن سنگ به تکه نانی می ماند آن کاغذهای سفید به مرغان دریایی آن برگها به پرندهگان. انگشتانت پرندهگان را ماند: همه چیزی به پرواز در می آید!
------------------ سلام نیل عزیز. بار اولی که به وبلاگت اومدم ... جسته و گریخته چند تایی رو خوندم اما خیلی دوست دارم تمام مطالبشو بخونم ... پست « تفاوت از زمین تا آسمان است » را خیلی دوست داشتم ...
6 Comments:
سلام
گمان کنم لیسانس رو گرفتی
شیرینی بروبکس یادت نره
:))
درود
عکس هات رو دوست دارم همیشه!فکر می کنم جام اونجا خالی بوده
یک ماه و اندی دیگه اینجا نخواهم بود
هنوز ندیدمت
شماره ات رو نگاه می کنم...چرا ما همیشه این همه صبر می کنیم؟
کسانی از سرزمینمان سخن به میان آوردند
من اما به سرزمینی تهی دست می اندیشیدم
به مردمانی از خاک و نور
به خیابانی و دیواری
و به انسانی خاموش - ایستاده در برابر دیوار -
و به آن سنگها می اندیشیدم که برهنه بر پای ایستاده اند
در آب رود
در سرزمین روشن و مرتفع آفتاب و نور.
به آن چیزهای از یاد رفته می اندیشیدم
که خاطرهام را زنده نگه می دارد،
به آن چیزهای بی ربط که هیچ کس شان فرا نمی خواند:
به خاطر آوردن رویاها - آن حضورهای نابهنگام
که زمان از ورای آنها به ما می گوید
که ما را موجودیتی نیست
و زمان تنها چیزی است که باز می آفریند خاطرهها را
و در سر می پروراند رویاها را.
سرزمینی در کار نیست به جز خاک و به جز تصویرهایش:
خاک و
نوری که در زمان می زید.
قافیهای که با هر واژه می آمیزد:
آزادی
که مرا به مرگ می خواند،
آزادی
که فرمانش بر روسبیخانه رواست و بر زنی افسونگر
با گلوی جذام گرفته.
آزادی من به من لبخند زد
همچون گردابی که در آن
جز تصویر خویش چیزی باز نتوان دید.
آزادی به بالها می ماند
به نسیمی که در میان برگها می وزد
و بر گلی ساده آرام می گیرد.
به خوابی می ماند که در آن
ما خود
رویای خویشتنیم.
به دندان فرو بردن در میوهی ممنوعه میماند آزادی
به گشودن دروازهی قدیمی متروک و
دستهای زندانی.
آن سنگ به تکه نانی می ماند
آن کاغذهای سفید به مرغان دریایی
آن برگها به پرندهگان.
انگشتانت پرندهگان را ماند:
همه چیزی به پرواز در می آید!
------------------
سلام نیل عزیز. بار اولی که به وبلاگت اومدم ... جسته و گریخته چند تایی رو خوندم اما خیلی دوست دارم تمام مطالبشو بخونم ... پست « تفاوت از زمین تا آسمان است » را خیلی دوست داشتم ...
These are all concepts, even freedom. Let's not ever being casted by them.
دو کران خود را هر لحظه بیافرینیم, هر لحظه رهاسازیم
با درود.
15 مرداد ماه روز همبستگی با کمپین یک میلیون امضا
http://15mordad.blogfa.com/
منتظرتون هستیم.
niloo
inja chekhobe!
kash minveshti an aksaye kodom talabe?!
: /
labood injam ta 2 sale dige jade az delesh mikeshan ya...
Post a Comment
<< Home