Saturday, September 16, 2006

پرنده ی آتشین



اقاقیا
که دروده ساقه ی ماه را؟
که نمینهد, برای ما
جز ریشه های آب, به جا
ما را چه ساده خواهد بود
!کندن گلهای اقاقیا

لورکا


هوم توی فیلمای وسترن زیاد دیده بودم به طرف یک نفر شلیک میشه ولی چیزیش نمیشه چون یه راست خورده به سکه یا مدال فلزی ای که توی جیبش بوده و همیشه فکر میکردم مگه توی دنیا آدم به این خوش شانسی هم وجود داره. تا این که امروز پس از حوادث دیروز کولمو خالی کردم و با دیدن هلاکسم, یاد صدای خورد شدن سنگ و دویدنها اومد تو ذهنم.این فقر فرهنگی شدیده که نفرت رو به وجود اورده. این نرسیدن دولت طی سالهای طولانی به مردم شهرها و روستاهاس که آدمها رو به جون هم انداخته. به قول دوستان ما انتظاری نداریم دولت کاری کنه فقط همین که از اعمال معکوسش دست برداره کافیه. اون هم از نیروی پلیس که وقتی بهشون احتیاج نداریم مثل مور و ملخ از در و دیوار با باطوم میریزن سرمون و این هم از وقتی که یه جا بعید نیست حتا کسی کشته بشه بعد از صد بار تماس هم نمیان. آیا اگه پول نفت به جای این که تو جیب حذب الله لبنان و فلسطین و غیره بره توی کشور مصرف میشد وحداقل ما تغییری توی زندگیمون بعد از تبدیل شدن نفت بشکه ای 5 دلار به 60, 70 حس میکردیم یا آبادانی و غیره در تمام محلات اتفاق افتاده بود, باز هم مردم یک روستا با نفرتی وصف ناشدنی به سر یک گروه شهری با بیل و سنگ و غیره میریختن؟ و وقتی به یک زن روستایی بگی که این چه وعظشه , اون بهت با حسی از لذت فراوان میگفت که با سرو وعظت حقت اینه که جرت بدن!!!ا روز به روز با دیدن جاهای مختلف ایران بهش علاقه مند تر میشم و روز به روز با دیدن رفتار بسیاری از آدمها بیشتر مطمئن میشم که اینا گوسفندن نه انسان . کسانی که خودشونو دست چوپون سپردن تا روز به روز خنگ تر شن وفقط بلد باشن احتمالا تو فصل جفت گیری یا هر زمان که مشکلی پیش اومد به جون هم بیافتن و دیگه عقلشون نرسه که غیر از خودشون و آدمهایی مثل خودشون به کس دیگه ای هم میشه معترض بود و تقصیر ما نیست.

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

با سلام و درود

جانا سخن از زبان ما ميگويي...

Monday, September 18, 2006 8:32:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

اوهههههههههههههه چه قد بددددددددددد

Saturday, September 30, 2006 12:53:00 AM  

Post a Comment

<< Home