Wednesday, October 11, 2006

ای باد بوز و آشوب بیاور


میگردم, آشوب و سکوت همه ساخته ی ذهن ما هستن. گه گاه که دلتنگ هر کدوم میشم با چنان شدتی سرم خراب میشن که با جون کندن باید خلاص شم. مواظب باشیم, بعد این چند هفته آرامش بدجور دلم آشوب و هیجان میخواد. از نشانه های آغازشم به نظرم همون 206 باشه که پریشب از روی پل صدر به روی سقف پرایدی نازل شد در شریعتی. اعتماد به نفسی فزونی یافته. دلیلشو نمیدونم, ناشی از فعالیت اجتماعی یا کوه و خطر؟ فکر کنم خطر نقش بیشتری داشته باشه. یه چند بار که مرگ و ببینی که از بیخ گوشت رد شده دیگه هیچی به هیچ جات نیست, منظورم این نیست که بی ادب میشی یا دچار خود گیری. از همه بیشتر هم باعث میشه که ازین به قول خودشون پیش کسوتها (البته در مسایلی به جز کوه)که شعور تو رو با یه انحراف 180 درجه ای میسنجن حالت به هم بخوره .
تصمیم بزرگمو گرفتم و اونم این که به سنگ نوردی در کنار پیانو ادامه بدم. شرکت در کلاسهای بیگ وال گروه و حدود سه هفته بعد هم بیستون بر سر راه است, مباد ازنمیدونم کی, سخنی گفته و غمگین دل نیلوفر کنید. هاها , یه کم از این بی همه چیزی حوصلم سر رفته باید یه مکتب چینی ژاپنی گیر بیارم یه مدت درگیر نیروانا این چرندیات باحال بشم. هووو گفتم که مواظب باشید آشوب دارد نازل میشود و از نشانه های غلیظ ترش این باد شدید امشب است که به علت دو دقیقه دیر رسیدن به پنجره تا میفا خالدون اطاقم پر خاک شد.
آشوب
رگبار پاییزی و یک اندیشه
ای نیروهای اهریمنی به من قدرت تحمل این دو استاد کله پوک تاریخ اسلام و اخلاق را بدهید تا یک شات گان سر کلاس نبردم. در همین جلسه اولی که من شرکت کردم آنچنان جفنگ بارمون کردن به خصوص در باره ی عقیده های ناب محمدیشون راجع به زنان که نه تنها رگ من که رگ همه ی بچه ها ورم کرده و همگی دنبال نفت یا بنزین میگشتن تا حق این ابلهان را کف دستشون بزارن.
استاد اخلاق: حجاب برای اینه که از زیبایی زن کم کنه و زنها باید در خانه برای شوهر و برادرشون!!!!! زیبا باشن. ولی الان میبینی که میان بیرون زیبا تر میکنن خودشونو و تو خونه وعض خرابتره. همین میشه که مردا میرن تو خونه دیگه انگیزه ای ندارن و مشکلات پیش میاد. بعد هم به دخترای کلاس اشاره کرد و گفت ها شما که موهاتون بیرونه, تو قیامت از همین کاکلاتون آویزونتون میکنن.
یکی از بچه ها: استاد اون مردایی هم که ما رو نیگا میکنن و میرن خونه انگیزه ندارن هم آیا تو چششون سیخ داغ میکنن؟
استاد: ناچارن جواب داد که بله دیگه تو چشه اونا هم سیخ میکنن
نتیجه: ناگهان یکی از دختر چادریایه کلاس آنقدر چادرش اومد جلو که فقط دماغش معلوم بود و از قبل که کلاس از خنده منفجر شده بود هیچ, منو یکی از دوستان که این شاهکار رو هم دیدیم تقریبا کف کلاس پخش شدیم.
خوار شمار

بسیار چیزها را فرو می افکنم و
در میپیچم
از این رو خوار شمار میگوئیدم
آنکو مینوشد
از پیاله های لبالب
بسیار چیزها فرو می افکند و
در میپیچد
شراب و گمان بد؟
نیچه

پ ن: کی میتونه ادعا کنه که سخنانش از نوع اوله یا دوم
پ ن : عکس من رو در حال نزول آشوب نشون میده اون زمون که موهام بلند بود

3 Comments:

Blogger dena said...

delet besoooze man ye babaye roshanfekr daram :)))

Thursday, October 12, 2006 11:45:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

:)))))))
ما متنظر آشوب هستیم..لالای لای..ما منتظر آشوب هستیم... هیچ جا نمیریم همین جا هستیم!! :))))))
اون رقم نیروانا و اینا رو هم تجربه کنی دیگه رسما اسمت و میذارم "خودم" ..عجب همزادی من پیدا کردما!!(اما من قطعا ازت بزرگترم نیل جان!) خوش بگذره

Friday, October 13, 2006 6:06:00 PM  
Blogger Nil said...

:)))

Saturday, October 14, 2006 10:59:00 AM  

Post a Comment

<< Home