Thursday, October 26, 2006

هوممممم



روزی ابری و سرد در ایگل. هوم این ده رو من از هر جای دیگه بیشتر دوست دارم. کوچه باغهایی پر از خاطره که الان چون پاییزه رنگارنگ هم شده.و اون دور دورا قله ی توچال که اولین برف روش نشسته و یاد آور اسکی کوهستان که باز به جای آهار از ایگل سر در اوردیم و... این بار هم که بارون شروع به باریدن کرد و ما با بند کفش و کاور کوه من و چهار درخت یه سقف درست کردیم و کلی خوش گذروندیم. هوم تازگیها زیاد اتفاق میافته که کسایی رو میبینم یا جاهایی میرم که به خاطر گذشته برام معنیه متفاوتی دارن. خوبی یا بدیشو نمیدونم اما آدم رو به فکر میبره به یک دوره زمانی تا حال و سوال اصلی که درست اومدم؟ انقدر اتفاقها زیادن که من یکی بیخیال این سوال شدم.
هوم فکر کنم دو هفته پیش بود که بالاخره رفتم خانه شعر جوان که از شانس بد یا خوب من سه تا شاعر عرب رو دعوت کرده بودن. باعث شد با روحیات شعرای مبارزشون آشنا شم و البته شعرای خالد البرادعی به نظرم خیلی خوب اومد. اینم یه مکان دیگه مال گذشته, البته به اندازه اون یکیها توم احساس به وجود نیاورد فقط همین تعجب که چند سال گذشته و من این بار هم دیر برای عضویت اومدم.هه هه
از همین چند ساعت یه چیز جالبی که از عربا فهمیدم اینه که مرزهای کشورهاشون اونقدرها هم معنی نداره میبینی یکی تو یه کشور عربی به دنیا اومده , تو یکی دیگه درس خونده و تو یکی دیگه داره کار میکنه. اما شعر هر سه شون راحع به مقاومت بود و مبارزه. از شعرای اون دو نفر دیگه اصلا خوشم نیومد.
و خشونت. به نظر من اگه خشونت رو امری حیوانی بنامیم و صلح طلبی رو انسانی, هیچ کار درستی انجام ندادیم. کاملا مشهوده که خشونت انسانها بسیار بیشتر از حیوانهاست. پس این طوری خشونت امری انسانی تر میشه. بسته به دید و منطقی متفاوت میشه ارزش هر عمل یا عادت و غیره رو بالا برد یا پایین آورد احتمالا همین طوره که یه کار در یک فرهنگ زشت شمرده میشه و در فرهنگی دیگه کاری درست و مورد قبول. مثل قربانی کردن انسان, که تو بسیاری جوامع جزو مقدسات بوده و الان در دنیای متمدن حتا به اعدام قاتلان هم اعتراض میکنیم چه برسه قربانی بیگناهان. اما نه شاید بیشتر به اعدام قاتلان اعتراض میکنیم تا قربانی شدن بیگناهان!! اینم دوره ایست توی تاریخ که احتمالا یک دوره دیگه از تاریخ سیاه بشریت نام خواهد گرفت. به خصوص این دور و ور ما . جنگ فلسطین و لبنان و عراق وآمریکا و افغانستان و نسل کشی و فرقه کشی تو پاکستان و هند و همه این کشورای مذهبی و ایران گل و بلل آخوند نشان که هر روز سر یکی میره زیر آب. خوب کی میگه خشونت غیر انسانیه؟ ما که هر ورمون رو نگاه کنیم میبینیم جوامع در حال انجام امر شریف خشونتن. لابد دیگه خشونت خیابانی و خانگی و غیره که دیگه در مقابل اینا کشکه. خوب بیایم از دید آخوندی تحلیل کنیم. معنی این همه جنگ و خشونت و عذاب در کشورای اسلامی اینه که خدا میخواد ما رو امتحان کنه. اما بر اساس دید آخوندی قدیم و داستانای تو دینی و قرآن مدرسه میگفتن جوامع کافر بلا بر سرشون نازل میشود. جالبیه قضیه اینه که این همین سناریو ایه که تو کشورای اسلامی نازل میشه و اینا باز تو تلویزیون و هر جای دیگه دم از آزاد سازی جوامع و سر دم داریشو میزنن. لابد کشته شدن همون آزادیه مورد نظره. خوب باز اینم تعریفیه برا خودش .خشونت ذهنیه منم اینه که تمام جوامع مذهبی از دم برن زیرگِل. یه بار یه نفر از دید خودش تحلیل جالبی کرد گفت تمام دینها ی آسمانی از عربستان خشک و گرم بر اومدن که بارون از آسمون میاد و باعث سر سبزی میشه و فوق العاده ارزشمنده. پس یک خدای آسمانی به وجود اوردن ودستها به سمت آسمون رفت. توی هند خلاف این اتفاق میافته. سرزمینی مرطوب که از آسمون بارون میاد و سیل راه میندازه. طوفان میاد و همه چیرو با خودش میبره اما رو زمین حیوانات به انسان نفع میرسونن و گیاهان جلوی سیل و اینا رو میگیرن. پس مردم شروع به پرستش اینا کردن. خوب اینم برای خودش دیدگاهیه گرچه میتونه خیلی اشتباه باشه اما جالبه. آخر چی شد, خشونت انسانیه یا حیوانی؟

میبینم صورتمو تو آینه
با لبی خسته میپرسم از خودم
این غریبه کیه از من چی میخواد
اون به من, یا من به اون خیره شدم
باورم نمیشه هر چی میبینم
چشممو یه لحظه رو هم میزارم
به خودم میگم که این صورتکه
میتونم از صورتم برش دارم
میکشم دستمو روی صورتم
هر چی باید بدونم دستم میگه
منو توی آینه نشون میده
میگه این تویی نه هیچ کس دیگه
جای پاهای تموم قصه ها
رنگ غربت تو تموم لحظه هام
مونده روی صورتت تا بدونی
حالا امروز چی مونده ازت به جا
آینه میگه تو همونی که یه روز
میخواستی خورشیدی با دست بگیری
ولی امروز شهر شب خونت شده
داری بی صدا تو قلبت میمیری
میشکنم آینه رو تا دوباره
نخواد از گذشته ها حرف بزنه
آینه میشکنه هزار تیکه میشه
اما باز تو هر تیکش عکس منه
عکسا با دهن کجی بهم میگن
چشم امید رو ببر از آسمون
روزا با همدیگه فرقی ندارن
بوی کهنگی میدن تمومشون

یکی از شعرهای فرهاد آلبوم جمعه

پ ن: یه بحث طولانی داشتیم راجع به این که آیا لیاقت مردم ایران همین الف نون و آخوندان ؟ اگه نه پس چی باعث اومدنشون شد

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

I am so frustrated! I'm tired of this shit!!!!!!!!!!!!!!!!!

Thursday, October 26, 2006 7:25:00 PM  

Post a Comment

<< Home