Wednesday, November 01, 2006

اینا افکار منه یا چنار؟


هوم فکر کنم برای اولین بار بود که یه سمینار راجع به انقلاب فرهنگی گزاشتن. دوشنبه توی دانشکده حقوق که محمد ملکی تقریبا وقایع تاریخیشو گفت و یه یارو راستی به نام جعفر پور که عضو شورای انقلاب فرهنگی هست و ناصر زیبا کلام هم که به قول خودشون پنبه انقلاب فرهنگی رو زد. خمینی هم توی یه نوار گه گاه که ضبط حال میکرد پخش کنه یه چیزایی از پیامی که برای بازگشایی دانشگاه بلغور کرده بود پخش میشد. به نظرم جلسه ی جالبی بود به هر حال شنیدن وقایع و تفسیرهای مختلفش از دستندر کاراش میتونه خیلی چیزا رو روشن کنه. هوم این که خمینی اینو گفته بوده و چند ماه بعد عکسشو گفته و عمل کرده. این که سروش توی انقلاب فرهنگی نقش داشته و حتا در اخراجها , اما الان چهره ای متفاوت داره. یه سوال که همیشه پیش میاد که زرافشان چطور انقدر راحت حرفهاشو میزنه اما کسی کاری باهاش نداره البته فقط راجع به وقایع قدیم انقدر رک صحبت میکنه ودر مقابل کارایی که الان در دست اجراست کم پاچه خواری حکومت و نمیکنه. و حرفهای بی سرو ته جعفر پور که به حق مثل احمدی نژاد بی ربط جواب میداد.
از این شماره ی نشریمون خوشم اومد اما به نظرم توی مقالات تئوریکش بیشتر باید به لیبرالیسم بپردازیم. و البته شعر روی جلد هم انتخاب خوبی بود
در تمام شب چراغی نیست
در تمام شب نیست یک فریاد
ای خداوندان شب پیمان ظلمت دوست
از بهشت گندتان ما را جاودانه
بی نصیبی باد
باد تا فانوس شیطان را بیاویزم
در رواق هر شکنجه گاه این فردوس ظلم آیین
باد تا شبهای افسون مایه تان را من
به فروغ صد هزاران آفتاب جاودانی تر کنم نفرین
هوم این ترم دانشگاه برام مثل همیشه نیست. یه حس دیگه دارم نسبت به همه چی و همه جاش معترضم اما دوسش هم دارم وارد جریانات فکری ای کردتم که هیچ جای دیگه مجال ورودش نبود.
پ ن: به پلورالیسم معقول معتقدم, اما در کنارش هیچ گروه مذهبی ای رو نمیتونم تحمل کنم حتا مذهبیان بی دین رو که بیدینی رو ترویج میکنن. چون باز اینها هم دارن یه چیزی رو ترویج میکنن حتا اگه تفکر منم باشه
و اما توی شب ساختمونای بلندو که نگاه میکنی و چراغهایی که دو سه تا درمیون روشنن و پشت بعضی از پنجره ها یکی وایساده سیگار میکشه, یکی داره رد میشه و یکی دیگه تلویزیون میبینه. یه عالمه زندگی جریان داره و توی این فکری که زندگیه این همه آدم دوروبرت چطور میگذره؟ چه دغدغه هایی دارن و چی خوشحالشون میکنه و اصلا این همه که چی؟ اگه بگی که معلوم شه آخرش کی میره بهشت و کی میره جهنم که خودم یه گلوله تو مخت خالی میکنم. اما به نظر خودم همه جزئی از یه زندگی پیوسته هستیم که قسمتیشو به جلو میبریم و پیشرفتش میدیم تا کامل شه. خوب کامل شد چی میشه؟ حالا که چی که کامل شه. ر چی میگزره افکارم بیشتر شبیه این چنارای بالا در هم تنیده میشن اما رد شدن از اغتشاش رو دارم یاد میگیرم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home