Sunday, November 26, 2006

آش شل قلم کار




سردرگمم و گیج,
میترسم به پای خودخواهی گذاشته شود.
بسیاری از افکار و اعمالم
.همان طور که من نیز
, به پای خود خواهی میگذاارم
, بسیاری از افکار و اعمال رو.
هیچ نمییابم که گویای آیینم باشد



هوم مثل اینکه وقتی نگاهت به مسائلی حساس بشن همه جا میبینی. مسائلی که تو دانشگاه خودمون رخ میده و داده اونقدر فکرم رو مشغول کرده که قسمتی از زندگیم شدن و این ترم که دو واحدم هم تو علامه هست , مسائل اونجا رو هم داره برام پر رنگ تر میکنه. صبح توی روز آنلاین راجع به فوت یکی از دانشجویان علامه که گویا بیشتر به خاطر زیر بار مسولیت نرفتن مسئول آموزش اون دانشکده بوده خونده بودم. و امروز که وارد دانشکده شدم با دیدنپیام های تسلیت و سبد های گل و حراستی های دانشگاه فهمیدم دانشجوی همین دانشکده بوده و اون مسئول هم همون هاتفی فر که یک زن چادری شدیدا بداخلاق که در روز حذف و اضافه من رو درسته قورت داده بود و بعدا فهمیدم تقریبا پاچه تک تک دانشجوها رو گرفته و اخطارهایی که بهم دادن که طرف این یکی نرو قبلا رئیس بسیج دانشگاه بوده و الانم از اون اطلاعاتیهای خفنه که زور هیچ کس حتا رئیس قبلی علامه که خودش راستی بوده و سر مسائلی که با این داشته میخواسته عوضش کنه اما زورش نرسیده, هست. با بچه ها که صحبت میکردم میگفتن دیروز حال این دانشجو بد میشه و به دفتر هاتفی فر میرن و اون میگه من مسئولیت قبول نمیکنم و شما هم حق ندارین ببریدش بیمارستان ( بیمارستان دی دو دقیقه با دانشکده فاصله داره) و بچه ها با مادرش تماس میگیرن و ایشون با آمبولانس میاد ولی قبلش فوت کرده بود. دانشجویان از رئیس دانشگاه که به لطف الف نون یه آخوند دیگس میخوان که بیاد پاسخگو باشه که چرا دانشگاه تجهیزات کمکهای اولیه و فرد وارد نداره و غیره که طبق معمول که آقایون روحانی خودشون رو مبرا میدونن از هر گونه پاسخگویی به بنی بشر و تنها با خدا و ائمه صحبت میکنن نیومد و حالا گویا سه شنبه قراره بیاد. منم مخ استاد رو زدم و اونم کلاس رو بیخیال شد و اومدم خونه و باز اعصابم خورده که آخه زنیکه قلدری که قلدری برای یه نفر هم که داره میمیره باید قلدر بازی دراری؟!!!!

جمعه:
غار رود افشان اونقدرا جالب نبود, نه توش گیر کردیم نه خزیدیم نه فرود و صعود چندانی داشت, تنها نکته جالبش این بود که به جای این که رفتنه پایین ببریم بالا میرفتیم و در نتیجه برگشتنه پایین میومدیم. و هر کاری کردیم که بفهمیم این غار چرا رو به بالا میره نشد که نشد و احتمالا روایات در مورد این که یک غار حتما باید به اعماق زمین بره اشتباس. ولی باعث شد خلاف هفته پیش که داشتیم رو شنها ی کویر راه میرفتیم , جمعه روی برفهای منطقه فیروزکوه راه بریم و البته جمع دوستان بسیار لذت بخش و دوستی ای جدید ,لذت بخش تر. هوم یه کوه درست حسابی میخوام که توش از خستگی بمیرم, خسته شدم از این که چند هفته ایه خسته نشدم.!! هه هه مازوخیسم ندارم جان شما ولی هیچی توی زندگی مثل اون لحظه ای نمیشه که از خستگی داری میمیری و این باعث میشه از هر مسئله ای توی ذهنت رها بشی و چهار دست و پا میرسی قله و از اون بالا خط الراس ها و قلل اطراف و میبینی و دیگر هیچ.
سردرگمم و گیج,

وقت تمام است

رفقا وقت تمام است, تمام
مرده اندر گور
زنده ای پا برجا
داد باید
کار آنان انجام
با جنون دشمن
وقت کوشیدن نیست
می به خم دیدی کف
جوش می باید زد
بادم بادی سرد
...* جوشیدن نیست
تو بکن آنچه را باید و آنت شاید
ناروا گفتم گاه
روی ره می پاید
تا بماند بیمار
ناقص و بی اندام
رفقا وقت تمام است , تمام

نیما یوشیج

دارم این مقاله که راجع به اخلاقی بودن یا نبودن سقط جنینه رو خلاصه میکنم با توجه به این که بر اساس عقایدم از انسان و حقی که هر فرد برای تصمیم گیری بر بدن خود و مسئولیتی که در قبال انسانی که به دنیا میاره داره از موافقان سقط جنین هستم. به هر حال مقاله ی فوق العاده جالبیه برای هر فرد با هر نظری :
www.arashnaraghi.org

هوم میدونستم امروز روز خشونت علیه زنانه و باید یه گوشه ای احتمالا تو انقلاب تجمع باشه اما از اونجا که مدتیست از فعالیتهای ان جی او ای کنار کشیدم و بیشتر به فعالیتهای دانشگاهی چسبیدم با خبر نشدم که کجاست. نمیدونم چرا خودمم پیشو نگرفتم, با دو تا اس ام اس میتونستم بفهمم اما نخواستم, چراش بعضی جاهاش برام روشنه و بعضی جاهاش محو

4 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام
دست شما درد نکنه
آش خوشمزه ای بود
خیلی خوب میشه راجع به موقعیت جغراقیایی سفر هات هم بنویسی
راجع به غار سرپایینی و سر بالایی خیلی فکر کردم
آخرش به این نتیجه رسیدم بستگی به این داره که درش رو خدا کجا ساخته باشه
بالاش یا پایینش
:))

Tuesday, November 28, 2006 1:12:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

نیل جانم..گفتم 7 سال پیش اما منظورم 7 سال پیش خودم بود خب! :))

Tuesday, November 28, 2006 10:53:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

دختر خیلی خنگی بودم نه :(

دقیقا من هم با سقط جنین موافقم .. وقتی خودمان هم نمی دانیم که کجا ایستاده ایم ..دیگری را به اجبار آوردن ظلم بزرگی است

با اینکه غارنوردی اتو دوست نداشتی منو هوس انداختی ... دلم خواست

دیگه اینکه در مورد زنک قلدر بسیجی نمی تونم حرفی بزنم فقط خشمی نا کار آمد وجودم را می لرزاند.. و البته همین احساساتی بودن ما ایرانی هاست که ما را به اینجا رسونده..

Wednesday, November 29, 2006 12:07:00 PM  
Blogger Nil said...

hoom magar in ke to donyaye majazi ash dorost konam o khoshmaze she :))
khengi koja bood baba oon divaro makhsoosan gozashtam oon bala ke har ki miad inja aval kalash bokhore to divar gijo vij she dorost nafahme chi neveshtam:)))
hoom 7 sale pish, be har hal dorani bood bara khodesh, fekr konam hamoon 7 sal pish bood ke man az dabirestan ekhraj shodam :))))

Friday, December 01, 2006 10:41:00 AM  

Post a Comment

<< Home