Sunday, January 28, 2007

ما دنبال آزادی هستیم برای جلوگیری از قدرت زورمندان, نه بی بندوباری

یک:سه تن از فعالان جنبش زنان در فرودگاه امام دستگیر شدند.طلعت تقی نیا، منصوره شجاعی، فرناز سیفی، روزنامه نگار،فعال جنبش زنان و عضو مرکز فرهنگی زنان ، صبح روز شنبه 7 بهمن ماه ، هنگام خروج از کشور دستگیر شدند. انگیزه سفر آنان شرکت در یک کارگاه آموزشی روزنامه نگاری در دهلی هند بود.پس از دستگیری این سه تن ماموران امنیتی به همراه آنان به منزلشان رفتند و پس از بازرسی منزل و جمع آوری وسایل شخصی آنان مانند کیس کامپیوتر، کتاب، دست نوشته آنان را به بند 209 زندان اوین منتقل کردند
دو:درپی دستگیری طلعت تقی نیا، منصوره شجاعی و فرناز سیفی، روزنامه نگار، فعال جنبش زنان و عضو مرکز فرهنگی زنان ، صبح روز یکشنبه 8 بهمن 1385 وکلای بازداشت شدگان شیرین عبادی، نسرین ستوده، لیلا علی کرمی به همراه خانواده های آنان به دادگاه انقلاب، معاونت امنیت مراجعه کردند. اما به آنان گفته شد که پرونده بازداشت شدگان هنوز به دادگاه ارجاع نشده است.شیرین عبادی دراین باره گفت ما هنوز نمی دانیم که آنها را به چه جرمی گرفته اند. به گفته وی، سفر به خارج کشور و شرکت در کارگاه های آموزشی جرم نیست و طبق قانون اساسی و قانون مدنی شهروندان نیازی به گرفتن اجازه از مقامات برای سفر به خارج کشور و شرکت در کارگاه های آموزشی ندارند. بازداشت شدگان هم اکنون در بند 209 زندان اوین هستند.
منبع زنستان
سه: آزاد شدند
تو چند تا پست پایین ترم نوشته بودم که فشارها خیلی زیاد میشه و از این ور اون ور خبرهای دستگیری میرسه. اما هیچ کدوم مثل این یکی نبود. چند روزی یکی گم میشد و بعد میفهمیدن دست فلان نیروی امنیتی بوده. اما این که هنگام خروج از کشور بازداشت شن و بعد خونه هم بازرسی شه دیگه خیلی شدیده. و اگه سیر صعودیه این فشار ها رو در نظر بگیریم. شدیدتر هم خواهد شد. من دلیل اصلی که جدای از دلایل دیگه به نظرم میرسه تحدید آمریکا به حمله هست. و این که حکومت میخواد خیالش حداقل از جریانات داخل راحت باشه. حالا بحث عکس العمل پیش میاد. ما چه میتوانیم انجام بدیم, در مقابل؟ا
پ ن: فردا میرم یه دهی با امید اینکه از تمدن و آدمهاش دور بشم. شاید که کمی از آزردگیم کم شد. میریم ورچه که من اول فکر کردم دوستان میگن افجه که بعد باز فکر کردم که میریم فرچه و حالا فهمیدم میریم افجه حالا این که در واقع از کجا سر در بیاریم معلوم نیس. من که دوست دارم یه سه روز تو یه همون مزرعه هه بشینم و تو خاکش ریشه بدوونم. مثل همیشه نیست. شوق سفر ندارم و تنها رفتن رو دوست دارم. تنها دلم یه جای نا آشنا میخواد. یه جای دور افتاده و متروک بدور از خنده هام. دلم هپروت میخواد با یه گالن شراب.

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

I am totally agree with "ye galon sharab"
valiiii....
tanha khori nakoniaa
hahahaha

Thursday, February 01, 2007 2:18:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

inaro chera rooze tavalode man gereftan?

Thursday, February 01, 2007 10:47:00 AM  

Post a Comment

<< Home