Monday, January 01, 2007

هوم گفتم:



یااااااااااااااااااااااااا ای اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
گفتا من آن ترنجم
کم در جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی
لیکن به دست نیایی
گفتا تو از کجایی
که آشفته مینمایی
آه ههههههه
گفتم منم غریبی
از شهر آشنایی
....

هوم گر زیستن خواهی آموخت باید هم عاشق بود و هم معشوق.باید یاد گرفت که از خویشتن لذت برد گرنه نه دیگران رو یارای تحمل هست و نه خود را . اما وقتی خودت رو شناختی و راه و رسم خوش بودن با خود رو یاد گرفتی, راحت تر با دیگران تا میکنی و خوشی تو میتونه موجب خوشی دیگران هم بشه
به نظرم از بهترین راه های مواجهه شدن با خویشتنی برهنه در خطر رخ مینماید. آونجاست که خودتی به معنای واقعی به دور از هر گونه تظاهر.
پ ن: با شنیدن خبر بهمن و پنج همنورد مبهوت شدم. خوبه که همه زنده اند و اگر یک زانو را فاکتور بگیریم سالم. اما تجربه عجیبی باید بوده باشه
پ ن : خداییش این عکسی که در پشت قله شمشک و نرسیده به آبک گرفتم و بنا به الطاف شارلونیکا دیگه همگان میتوانند از دیدنش لذت بصری ببرن ,خدا نیست؟ خودم که خیلی باهاش حال میکنم.

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

همممم.... دوست ايتاليايی عزيز من، آلساندرو، هم يک چيزهايی نسبتن در همين رابطه به‏ام گفت که خيلی دوست داشتم. گفت بايد به مرحله‏ای برسی که بتوانی خودت به تنهايی از زنده‏گی‌ات لذت ببری، آن وقت است که کسی را تنها به خاطر خودش دوست خواهی داشت و از بودن با او لذت خواهی برد، نه به خاطر هر نيازی.
ولی يک نکته که به نظرم بعضی‌ها فراموش می‌کنند، همان است که خودت هم نوشته‌ای، اين که بايد هم عاشق بود و هم معشوق. و اگر عاشق‌ای‌ات (و ترجيحن معشوقی‌ات.... "ترجيحن" چون دست تو نيست) به خاطر نياز نباشد، آن وقت حسابی لذت می‌بری و اصولن همه لذت می‌برند :))
ولی چندان در مورد خطر موافق نيستم. به نظرم اين مسايل يادگرفتنی است و از طريق کسب تجربه به دست می‌آيند و تجربه لزومن در موقعيت خطرناک به دست نمی‌آيد.

Monday, January 01, 2007 11:19:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

منهم به همین فکر میکنم
(میدونی اگر کسی در بهمن لا به لای برفها گیر کنه یکی از راه هایی که میتونه بفهمه زمین کدوم وره چیه؟ :)) )

Tuesday, January 02, 2007 8:34:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

خب
من هم موافقم
نمی دانم به زبان یا اندیشه ذاتی
باخود زیستن تجربه درونی احساسات است و جز با تجربه درونی نمی شود به جایی پرواز کرد

Wednesday, January 03, 2007 8:40:00 PM  

Post a Comment

<< Home