Sunday, December 17, 2006

آبک پشت شمشک و رقص ریشه

رقص ریشه

صخره ای در پیش رویم رخ نموده
سخت و تیره تا بلندای هوس برد
من را چه آسوده
تیشه ای در دست,
نقش رزم عقل و کینه میتراشم بر آن
رزم اما چون رقص ریشه ها در سنگ نمایان شد
من مدهوش چه میکندم؟
ستیزان و رقصان همه آشفتگی هایم
چه نظمی یافتند آنجا
نظم رقصان بر سنگ سخت و تیره تا بلندای خیالی تخت
صدای دنگ دنگ تیشه ام, چون
صدای رقص آن اهریمنان بود
بر استخوان مردم گمنام کوچه باغهای تنگ
خویشتن محو تماشا, نقش ریشه های رقصان بر سنگ, من محو
بی خود از خود نمیدانست که خود شد سنگ

نیل
گاهی کاری رو انجام میدیم که به هر دلیلی میدونیم نباید انجام بدیم. اینجاس که هی میشینیم برای این و اون موقعیتی مشابه رو بازسازی میکنیم و با دلایلی که میاریم کاری میکنیم که افراد تایید کنند که این کار اشتباه نیست. اینجاس که یواش یواش خود فرد هم باورش میشه که حق داره. اما همیشه یه نفر نشسته و با پاهاش ضرب میگیره, ضرب آهنگش خیلی چیزا میگه.
آبک قله ای از قلل البرز مرکزی. جمعه صبح ساعت 5 ساعتم زنگ زد و بعد از کلی صحبت کردن با خویش به این نتیجه رسیدم که چون حال روانم خوب نیست باید حتما سری به کوهستان زد و ساعت 6 حاضر و آماده در حال خوش و بش با همنوردان در میدان تجریش .هوم تقریبا همه رفقا اومده بودن و از ابتدای پیست شمشک راه افتادیم و از وسطها ی راه دو گروه شدیم و هر گروه یالی را پیش گرفت . هواسرد بود و برف پودر حدود نیم متری میرسید.کلا کوهنوردی روی یخ راحت تره تا برف پودر, چون آدم تکلیف خودشو میدونه, یه کرامپون میبنده و خلاص اما برف پودر اونم در حجم زیاد مثل شن میمونه که وقتهایی که شیب زیاد میشه هر قدر هم که پاتو محکم بکوبی باز به پایین سر میخوری و انرژی خیلی زیادی مصرف میشه. خلاصه چشم به سفیدی برفها دوخته بودم و نزدیک های قله شمشک آفتاب کاملا از پشت کوه اومد بالا.و تازه از اونجا تونستیم قله آبک رو ببینیم و مسیر نسبتا صافی از پشت قله شمشک تا پای یک قله ی فرعی,از قله شمشک تا وسط های قله فرعی دیگه مارپیچ گروه دیگمون که مثل قطاری از یال کناری بالا میومدن رو نمیدیدیم و اینجا دوباره به هم پیوستیم و سپس فرود در پیش رو بود و بعد تازه به پای آبک اصلی میرسیدیم. توی شیب تند قله فرعی بودیم که وایسادم یه کم نفس تازه کنم که وحید از پشت سرم گفت نیلوفر برو اینجا کفیه و کلی خندیدم. چون یاد علم کوه افتادم که از سرکچال تا علم چال باید کوله ی حدودا 12 کیلوییمونو میکشیدیم و همین وحید گفته بود که چیزی نیست کفیه و پدرمون تو اون به اصطلاح کفی در اومد.البته اون شیب در مقایسه با این شیب واقعا کفی بود. از قله فرعی به بعد باز دو گروه شدیم و با بیسیم در تماس. البته هیچ کس به علت تغییر جو ناگهانی و اومدن ابرهای زیادی به منطقه موفق به صعود نشد. اما فقط این منطقه با قله ها و دماوند از اون دورها و دره ها و کلی برف میتونست حال منو سر جاش بیاره و حس میکنم زنده شدم. سکوت کوهستان و تا چشم کار میکنه برف و تنها صدای گوپ گوپ قلب و نفس کشیدن خودت. گرچه از اونجا که از گتر خواهر فرنگیم استفاده کرده بودم و در برگشت گتر خیس شده بود و یخ زد و بند کفش ها وحتا پاچه شلوارم هم یخ زد و از اونجا هم که باز در شیب تند و پر از برف از جای پا خارج شدم و چون دیوانگان در برف کاملا سفید و نکوبیده شروع به دویدن کردم و گه گاه که پام از روی بوته ی خاری که زیر برفها قایم شده لیز میخورد و بومب ,داخل گتر هم برف رفت و از آنجا به داخل کفشم . و بعد که حس کردم مچ پام داره یخ میزنه تازه وایسادم و گتر یخ زده و بند کفش یخ زده رو باز کردم و پاچه ی یخ زده رو هم زدم بالا و دیدم برفها داخل کفشم هم یخ شده اند و هیچ طور نمیشه خارجشون کرد. اون موقع تازه به بالای پیست خاموش شمشک رسیده بودم و تنها کار ممکن این بود که کل مسیر رو تا پایین بدوم که تا پام یخ نزده به مینیبوس برسم و همین کار رو هم انجام دادم و نتیجه این که الان حالم خیلی خوبه. در اولین فرصت باید برم یه جفت گتر خوب بخرم که مارکش پییر گاردین نباشه!! هه هه هه خداییش نمیدونم اون موقع ها پی این گتر و با این مارک از کجا اورده بود که از اول تا آخر مسیر هر کدوم از بچه ها که پشت سر من میافتاد بهم متلک میگفت که دفه بعد برو جورجیا ارمنیشو بخر و ... آخرشم که نزدیک بود یخ بزنم. اما همه اینها به برگشتن نیش در رفتم میارزید. عکسهاشم وقتی مموری کارتم رو از اون بچه ی بی تربیت گروه بگیرم میزارم
پ ن : هنوز شک داشتم رای بدم یا نه. گفتم اگه جمعه زود رسیدیم تهران میرم رای میدم که وقتی رسیدم انقدر سردم بود و خوابم میومد که دوش و خواب را ترجیح دادم..

6 Comments:

Anonymous Anonymous said...

Jedi? Pierre Guardian bood? :) hala bebinam injaa yeki bahalesho peyda konam baraat miferestam.badesham man oono vaaseh kolak chaalo foghesh shir pala kharideh boodam aabak babak man az kojaa mishnaakhtam.

Sunday, December 17, 2006 6:16:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

eyyy khodaa...
dokhtar to bazam akheratet o be donya forookhtiii...
akhe adam vazife shar ee sho (ray dadan) o mizare mire tooo barfff a micharkhe...
:D hahahaha ;)

Monday, December 18, 2006 2:29:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

هوس مجید جان نه حوس ... تو دیگه چرا ؟!؟

Monday, December 18, 2006 6:35:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

behtar ke kuh rafti va be ray naresidi


in behtar tar bud
hade aghal adam hasudiash mishavad

Monday, December 18, 2006 4:48:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

هوم چی بگم؟
برم بالای منبر و راجع به سرمازدگی و خطرات آن که میتونه سالها اذیت بکنه بگم؟
و تازه بعدش
......
خواستم راجع به شعرت چیزی بگم ولی راستش الان خیلی عصبانی هستم
اصلا معنی دو گروه شدن رو نفهمیدم
و اینکه چرا گتر اضافه همراه نداشتی و چرا سر صبر برف رو از کفشت خارج نکردی و چاره ای برای آن نداشتی
شوخی اونم با البرز در زمستان ؟؟
حالا حالت خوبه پات گز گز نمی کنه ؟
شبها قبل از خواب نیم ساعتی پاتو بزار تو آب ولرم
به حرف کسی گوش نکن و
گتر هم ففط
YSL
بخر
:))

Tuesday, December 19, 2006 3:52:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

میگما دیگه مموری کارتت رو به کسی ندیا :))

Wednesday, December 20, 2006 8:23:00 PM  

Post a Comment

<< Home