Friday, March 17, 2006

سال نو و تحلیلها و ضد تحلیل هایم

تنها تصویری که از سال جدیدی که قراره شروع شه توی ذهنم دارم سالی پر حادثه است . با مرور اتفاقهای ماههای پایانی امسال مثل تجمعهایی که میانگین هفته ای دو بار تو دانشکده داشتیم و اتفاقهای روز زن و دانشگاه شریف و چیزهایی که جسته گریخته راجع به بعد عید شنیدم و مسائل هسته ای و تحریم و حکومت نظامی و اتفاقات شهرستانها و بمبگزاریها و ... میتونم نتیجه گیری تقریبا قطعی بکنم که پر حادثه ترین سال عمرم تا اینجا رو پیش رو خواهم داشت. نه تنها من بلکه بسیاری دیگر مثل من و این پیش بینی نیاز به تفکر بسیار زیادی داره و تعیین خط مش راهی که در پیش است. قطعا دولت سیاستی سرکوب گرانه شدیدی رو در نظر داره که پلیسی که برای یه تصادف عادی توی بزرگراه اومده سر صحنه یه مسلسل دستشه. قطعا میخواد که زورشو نشون بده که چند شهید گمنامو میبره تو شریف خاک کنه و با دانشجویانی که میگن دانشگاه قبرستون نیست مثل جانی ها رفتار میکنه و حالا هم فدراسیون کوه نوردی بخشنامه داده که جاهای مناسب رو توی کوه برای دفن شهیدان گم نام شناسایی کنن. لابد چند وقت دیگه به جای شهر ما خانه ما باید بگیم شهر ما قبرستان ما. لابد میخواد بگه که من هیچی حالیم نیست و هر وحشی بازیی که فکر کنی از خودم در میارم که به تجمع آرام روز زن حمله کرد . و ما باید فکر کنیم و فکر کنیم و فکر کنیم و دانسته هامونرو در اختیار هم بزاریم. همه شرایط دارن با سرعتی عجیب عوض میشن و من باز گیج شدم و خیلی از چیزهایی که توی خیابونا میبینم چند ماه پیش نمیدیدم و دلیلشو نمیفهمم .هیچ تحلیلی به نظرم منطقی نمیاد جز اینکه همه مسئولای مملکت به طور کلی زده به سرشون چون خیلی راحت میتونستن از همه اینها جلو گیری کنن و الان جلو گیری نمیکنن هیچ دچار اسکیزو فرنی شدید شدن, توهم حمله از هر سو و از سمت هر کسی برشون داشته و فشار اونو توی خیابونها و سر مردم عادی خالی میکنن .و هر روز چیز جدیدی به ذهنشون میرسه که علم کنن و مطمئن باشن مردم باهاش مخالفن و بعد چماق داراشونو بفرستن که وضعیت امنیت ملی یه وقت به هم نخوره. اما آخه چرا؟ من باید فکر کنم و فکر کنم اما اتفاقها انقدر سریع میافتن که فرصت کافی ندارم.


سرخی آتشگون
انعکاسش, در انزوای چشمهای من است
شما تصور میکردید
آتش, خود, از آن چشمهای من است

nil

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سرخی آتشگون
انعکاسش, در انزوای چشمهای من است
شما تصور میکردید
آتش, خود, از آن چشمهای من است

سلام

با دقتی که در علامت گذاری بکار رفته نمی شود فرض کرد که علامت سوال از قلم افتاده باشد
پس شاعر پرسش نکرده که ما چه تصور کردیم بلکه خودش حکم کرده است که ما تصور می کردیم که این آنعکاس سرخی آتشی نیست در چشمانش
که آتش از درون آن چشمان است که شعله میکشد
احتمال دیگر اینکه کسی به ایشان گفته که نگاهش جان را به آتش می کشد و دل را می سوزاند
و ایشان با خلق این شعر خواسته بگوید که خیر این سرخی آتشگون دیگری است
و آنکه تو می بینی تنها انعکاسش هست در انزوای چشمان من
.....

یاد حافظ افتادم
بی شک در مواجهه با چنین کیسی بوده که فرموده

بوی شیر از لب همچون شکرش می آید
لیک خون می چکد از شیوه ء چشم سیهش

Saturday, March 18, 2006 12:50:00 AM  
Blogger Nil said...

مرسی از توجهتون .دوست دارم بدونم به نقد ساختار شعر اعتقاد داری یا نه چون من خودم زیاد موافقش نیستم اما دوستانی میگن خیلی مهمه و ماسر این بحث به نتیجه نمیرسیم .چون من معتقدم اگه بخوایم از ساختارهای از پیش تعیین شده استفاده کنیم یه جوری خودمونو محدود میکنیم و نو آوری ای که میتونیم داشته باشیم رو نداریم

Saturday, March 18, 2006 9:22:00 PM  

Post a Comment

<< Home