Saturday, April 08, 2006

صخره ی پیژامه پوش

چند روزیست که سعی میکنم بازگشت به کارهای روزمره ی قبل از عیدمو به عقب بندازم و شادی زیاد به وجود اومدمو نگه دارم. اما با مواجه شدن با هر کدوم از اینها غمی به وجود میاد که سکوت شدیدمو به بهانه سرماخوردگیم توجیه میکنم. باز هم این سوال شدیدا منو مشغول میکنه که آیا جایی که وایستادم درسته؟ آیا همین راههارو باید ادامه بدم؟ هدفم چیه؟ به این نتیجه رسیدم که یه سری از کارهایی که میکردم و دیگه نباید ادامه بدم و جاش یه کار دیگرو شروع کنم.چون بعضی کارها تا یه جایی برات مفیدن و از یه زمان به بعد فقط وقتتو تلف میکنن. رفتم کارگاه پیکر تراشی و چقدر هم قشنگ بود اما کلاسش ترمی 8 جلسه 4 ساعته 75 تومن بود و من که الان کار نمیکنم برام زیاده.رفتم پیش یکی از دوستان که ابزار کار با چوب و داشت و یه چوب گنده هم خریده بود باهاش کار کنه , یه سه ساعتی با اون چوبا ور رفتم و حالا ببینیم تصمیمم به کجا میرسه.
پوچی که شاخ و دم نداره. توانایی هر کسی در کارها ربط چندانی به استعدادش و اینها نداره بیشتر به انتظاری که شخص از خودش داره بر میگرده. حالا اومدیم و تو انتظارت از خودت خیلی بالا باشه اما دلیلی براش نداشته باشی و بزنی تو جاده ی بیخیالی. حالا کی میخواد بهت چی بگه؟ به نظرت اصلا به جاییش هست که کسی بخواد چیزی بگه؟
از فردا باز میرم دانشگاه از همه بیشتر اون استاد معارف 2 خندان و صمیمی با دانشجویان جالبه دیگه ما که میدونیم چیکاره اید هر چی خندانتر خطرناکتر. جلسه اول :خودتونو معرفی کنید آخرین کتابی که خوندید چی بود و مال کی بود؟ آخرین فیلمی که دیدید چی بود؟ کافکا!! اوه مسخشو خوندید؟ درس منم عین همونه! شما گم شدید و من اول بهتون میفهمونم که از خود بیگانه شدید و بعد با کمک هم پیدا میشید. درس اول عرفان.... اه مردک برو کشکتو جای دیگه بساب.
کلاس مدیریت ریسک: فیلمی از عملیات آتشنشانها در خاموش کردن یه پمپ بنزین. مال آتش سوزی که دو ماه پیش رخ داده و ما با کمال تعجب میبینیم آتش بنزین رو دارن با آب خاموش میکنن!! و فاجعه...
کلاس بیمه اموال 2 : برای حمل و نقل دریایی به چند روش میشه کشتی رو اجاره کرد استاد دو روش اول رو میگه و میرسه به روش اجاره کشتی لخت که با نیمچه بشکنی میگه کشتی لختش قشنگه!
اشکالی داره ترک تحصیل کنم؟ نه حیفه .ماه ناممون هنوز داره چاپ میشه . شنیدم که سر انرژی اتمی هم شاید شلوغ شه.

پوچی

گرد خویش میگردم, من باد
سر در میان ابرها, تصویری مبهم و خیس
پایم روی زمین
تخریبی عظیم
جسد اندیشه از گور به هوا میخیزد
در نقطه ای دور از زیبایی
در درون خانه ی این قدیسان
متلاشی میگردد

NIL

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

پوچی تشکیل شده از دو قسمت یکی من
باد و دیگری جسد اندیشه
اولی شاهدی است بر واقعه که کجا و چگونه دومی متلاشی میشود
اگر پوچی را به تابلویی تشبیه کنیم
کمپوزیسیون جالبی دارد
ایماژ ها زیبا و خوش پرداخت هستند
مرا یاد نقاشی های دالی می اندازد این همه فضا و حجم
ولی پوچی به عنوان شعر که بیشتر با
محتوا سرو کار دارد
چندان گویا نیست
باد و اندیشه و تخریب به هم پیوند نخورده اند
حال و هوای ایذه و چغازنبیل را دارد ولی خط اصلی شعر که باید حرف اصلی را بزند و به اطظلاح خط افق باشد پایش می لنگد
جسد اندیشه از گور به هوا میخیزد را می گویم
.....
اوخ اوخ عجب قربانی پر رویی ما اومده بودیم اینجا پیش پای خدای خوش خنده قربانی بشیم چه زبون درازی کردیم
:))
تیتر نوشته ات رو خیلی دوست دارم
منو یاد ابر شلوار پوش مایا کوفسکی انداخت
راستی اگه انونیم هم داد و هوار کنه جایی میبرینش ؟
:))

Sunday, April 09, 2006 3:29:00 AM  
Blogger Nil said...

راست میگویی بیشتر داد و هوار یه بچس که نمیخواد بره دانشگاه :)و تحت تاثیر نیچه به همه بد و بیراه میگه. سعی میکنم بیشتر روی شعر کار کنم

Sunday, April 09, 2006 8:49:00 AM  

Post a Comment

<< Home