Sunday, April 09, 2006

ژوکر حرکاتش از دیوونگیشه یا خلاقیتش؟


خیلی هم بد نبود حد اقل با کلاس روانشناسی حال کردم با اینکه استاد ترم اولشه که تو دانشکده ی مدیریت درس میده و به جای مباحث روانشناسی کارکنان و رفتار و کنترل کارمندان مباحث مختلف و معمولا بیربطی رو میگه اما بحث امروزش که در رابطه با هوش بود جالب بود.و صحبتهایی در این رابطه که افراد با ضریب هوشی بسیار بالا معمولا کارمند افراد با ضریب هوشی 110 هستن و دلیلش وجود هوش دیگه ای به نام هوش هیجانی است.نکته جالب دیگه این بود که افراد خلاق لزوما ضریب هوشی بالا دارن اما افراد دارای ضریب هوشی بالا لزوما خلاق نیستند و فردی با ضریب هوشی 130 اما خلاق میتونه تاثیری بزرگ روی تاریخ دوران خودش بزاره مثلا اثری خارق العاده خلق کنه یا نظرییه ای تکان دهنده بده اما فردی با ضریب هوشی 200 و غیر خلاق فقط میتونه کارهارو به بهترین وجه شناخته شده انجام بده و از اونجا که ریسک پزیری نداره هیچ چیز جدیدی رو به دنیا ارائه نمیکنه.
فروید: من هوش خیلی زیادی نداشتم اما از همون خوب استفاده کردم.
بعد هم بحث در رابطه با نبوغ و جنون که میگفت روانشناسان بسیاری از آثار هنری یا نظریه های علمی رو ناشی از جنون میدونن اما اهل اون علم یا هنرهمون رو ناشی از نبوغ و اینکه گاهی نمیشه مرز بین اینها رو مشخص کرد. و دیوانگی که به کارهایی که خلاف عادت باشه نسبت میدیم و شاید خلاقانه باشه نه جنون آمیز.
هوم اینا باعث شد باز برم یه نگاهی به تاریخ جنون میشل فوکو بندازم آخه معمولا با این قضیه دیوانگی حال میکنم.

دارالمجانین, بیش از آنکه روایت جنون و چهره های غریبب باشد که در بلهوسی ها میابیم, نقش بدنهای جوان کاملا همگون و همشکلی است که نقاش صلابت آنها را به نمایش گذاشته است و حرکات آنها, که از رویاهایشان پرده بر می دارد, ستایشگر آزادی اندوهبارشان است.
.....
جنون از هم گسیختگی و نابودی مطلق اثر است, لحظه نقض آن است و حقیقت آن را در زمان پایه می نهد.

تاریخ جنون- میشل فوکو

4 Comments:

Blogger ali said...

the difference between insanity and genius is only measured by success

Monday, April 10, 2006 12:20:00 AM  
Blogger Nil said...

هوم, موافقم

Tuesday, April 11, 2006 8:01:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

یک نعره مستانه ز کنجی نشنیدیم
ویران شود این شهر که دیوانه ندارد
اضلا میگن نوشته ای که بیگانه ندارد به کفر لابلیس هم نمی ارزد
خواسته بودم تا شعری ننویسی لال شوم خفه خون سیاه بگیرم و حرفی نزنم
آتش بگیرد این زبانم که آن حرفا رو زدم
یکی نیست بگه آخه به تو چه مربوطه فضول جهنمی
ولی یه لحظه گفتم جنون من هم شاید به دل آفریدگار خنده رو
خدای خوش خنده خوش بیاید
مصداق دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
اگر شعری ننویسی دیگر از بیگانه نشانی نمی یبابی
همین که گفتم
یا شعر یا ترمم را حذف میکنم

Wednesday, April 12, 2006 2:35:00 AM  
Blogger Nil said...

نه من منظورم این بود که بسیار خوشحالم که شعرهام رو نقد میکنید با راهنماییهای جدیدی که کرد ید بیشتر روی شعرها کار میکنم و منظورم از داد و هوار یه بچه بیشتر روی قسمت متن پست قبلی بود و خواهش میکنم باز هم نقدهاتونرو بنویسید :) داد و هوار هام بیشتر مال اینه که من غریبانه به این خوشبختی مینگرم من به نومیدی خود معتادم
:))

Wednesday, April 12, 2006 4:24:00 PM  

Post a Comment

<< Home