Friday, April 14, 2006

میخوام سرما رو تجربه کنم. برم تو یخچال بشینم یا تو فریزر؟

هوم قرار بود امروز برم از قله ی توچال تا آهار رو اسکی کنم. من سرما خورده میخواستم برگه ای رو امضا کنم که هر چی پیش بیاد مسئولیتش با خودمه . میخواستم ببینم وقتی ناگهان بیخ گوشت یه بهمن راه میافته یا یه صخره جلوت سبز میشه که اگه سرعتت زیاد باشه فقط باید از روش بپری چه حسی داره . رفتم خریدهای لازم رو هم کردم و تصمیمم رو گرفتم که اگه صبح حالم خیلی خوب نبود هم برم چون شاید دیگه این فرصت برام پیش نیاد, که تلویزیون اعلام کرد تلکابین توچال خراب و در نتیجه فردا تعطیل میباشد. نتیجه این که بر اساس اتفاقی که من توش ذره ای دخیل نبودم هیجان انگیز ترین روز زندگیم تبدیل شد به سرماخورده ترین روز که فعلا جلوی کامپیوترم نشستم و فین میکنم. دیشب هیجانی داشتم که در نتیجه اون خیلی راحت بدون تمرکز و کار دیگه ای دریچه های ذهنم به تمام کارها و مشکلات و غم های عالم بسته شده بود. اما الان باز همه اونها به ذهنم هجوم اوردن. یه سوالی که خیلی وقتها ذهنم رو مشغول میکنه اینه که این همه مشکلات بزرگ هست دردهای انسانی و دلمشغولی ها و تلاشهای طولانی برای مبارزه برای بدست آوردن حقوقی که باید به دست بیاریم برای آزادی (منظورم انرژی هسته ای , دیویست تومن بسته ای نیست ها). و آیا درسته که من این همه وقت و انرژیمو بزارم روی مساله ی هیجان در قله نوردی و سنگ نوردی و غار نوردی و یخ نوردی و اسکی کوهستان و مسافرتها و غیره؟ جوابی که خودم براش دارم اینه که توی این کارها چیزهایی یاد گرفتم و درک کردم که اگه توی این شرایط نبودم شاید هیچ وقت درک نمیکردم, چیزهایی که هممون شنیدیم و خوندیم اما درک نکردیم. و دوم اینکه اگه وقتی شرایطش بود این کارهایی که در اون لحظه بیشتر از هر چیزی میخواستم انجامشون بدم رو انجام نمیدادم همیشه افسوسشونو میخوردم و اگر توی خیابون یه پیانو میافتاد رو کلم و داشتم میمردم همه ی اینها میومد توی ذهنم و دوست داشتم نمیرم تا بتونم کارهای انجام ندادمو انجام بدم. آیا این دلایل کافیه؟ به هر حال به نظرم انسان اگه از امکاناتش استفاده نکنه یک احمقه اما وقتی تصمیم گرفت که استفاده کنه راهی که انتخاب میکنه اگه مرز جنون توش گم شه میتونه باعث تباهی شه وگرنه قطعا به جایی که قصد داره میرسوندش.مقصودم از جایی که قصد داره مکان یا شغل خاص و غیره نیست چون به یک جای از تمام جنبه ها مشخص نمیتونی برسی, خیلی جاها اتفاقاتی میافته که بنا به اراده ی آدمهای توی اون موقعیت, قوی تر از تو میافته و مسیر اراده ی تو رو تغییر میده. منظورم یه موقعیت یا سطح خاصی از تاثیر گزاری و آگاهی است.

با من بیا- با خود بیا

شیوه و گفتارم به خود میکشدت
تقلیدم میکنی,
؟از پی ام می آیی
تنها, روراست, از پی خود رو
اگر چنین پیروی ام کنی
!باشد! باشد

نیچه- اکنون میان دو هیچ

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

قله نوردی
و سنگ نوردی
و غار نوردی
و یخ نوردی
و اسکی کوهستان
و مسافرت
مدیریت و درس
پیانو
شاعری
مجسمه سازی با چوب
و هزار یک کار دیگه
اگرچه
چون شعری از خودت ننوشتی منم نباید پیغامی بذارم
ولی نمی تونم که ننویسم
انسان بزرگی هستی تو
بیشتر از انسان
واله و شیدا
شیفته
تا مرز جنون

Friday, April 14, 2006 12:14:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

khod ra khast ke ma ra khast!!!

Friday, April 14, 2006 5:47:00 PM  
Blogger Nil said...

ناشناسان عجیب
ناشناسان غریب
من تارسناکم؟ یا شاید
این گونه راز آلودتر است

Sunday, April 16, 2006 9:02:00 PM  

Post a Comment

<< Home