Sunday, April 23, 2006

من مست و تو دیوانه. ما را که برد خانه؟

زندگی مخلوط و آشفته, ناشی از طنز تلخ شخصیت ماست. گاهی تنها به اندازه ی تلنگری با فروپاشی فاصله است و ما علف آگاهیمان در دست, آویخته بر پرتگاه نادانیمان دلتنگ. میگرییم بر پوچی خویش. گاهی تنها تلنگری میخواهیم و سپس نابودی. نه نمیگریم چون خود خواسته ام.
هوم شاید شعر بود اما حوصله اش رو نداشتم مرتبش کنم.اماباز این سواله انگولکم میکنه.برای چی زندگی میکنیم؟ در این که من به پوچی رسیدم شکی نیست. اما حالا گیریم مذهبی بودم و به اون دنیا و بهشت و جهنمشم معتقد. زندگی میکنیم که تا ابد بریم اون دنیا که چی بشه؟ حالا گیریم من به تناسخ معتقد بودم. هی بمیریم و زندگی کنیم و در بدن بعدی به علت پیشرفت شرایط به تکامل بیشتری برسیم و حالا گیریم آخرش خدا بشیم که چه؟ اصلا من برای چی هی از کوه بالا میرم که بعدش بیام پایین. شعر مینویسم که چی؟ جاودانه بشم که چه؟ با این کارا حال میکنم که چی؟ اصلا به تو چه که چی!! هه هه هه هه:))) ا

4 Comments:

Anonymous Anonymous said...

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ..کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم... از دمیان بپرس!!ا

Monday, April 24, 2006 12:15:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم
گفتا که به نشناسم من خویش ز بیگانه

ترکی بلدی ؟
اگرنه برو از یه ترکی بپرس
گه چی" یعنی چی "


حالا همه که چی هات الکی قبول

:))

ولی اینکه میخواهی بین ناشناس های مختلف فرق بذاری واقعا که چی ؟؟
:))

Monday, April 24, 2006 12:22:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

alaan to pagard didam yeki yeh peyghameh jaaleb gozaashteh. baraam jaaleb bood goftam shaayad baraayeh to ham jaaleb baasheh:
یه جا خوندم:
زندگي هديه‌اي حاضر و آماده نيست‌
تو وارث همان حياتي هستي كه خود آفريده‌اي
نخست مجبوري معنا به آن ببخشي
بايد آن را به رنگ و موسيقي و شعر درآميزي‌،
بايد خلاق باشي!!

Tuesday, April 25, 2006 10:45:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

هوم..می گم ..از سفر جدید خبری نیست؟

Wednesday, April 26, 2006 3:07:00 AM  

Post a Comment

<< Home