بیست و دو خرداد- هفت تیر- خشونت
عمومی:
یه ربع به پنج: در حاشیه ی میدون پر ماشین نیروی انتظامی و در پیاده روی پارک پر ماموران مرد نیروی انتظامی. از پارک رد میشم .چهره های آشنای تجمعات زنان, دوتا یی یا چند تایی در حال رد شدنند یا نشستن. میرم تا کتابفروشی اون ور قائم مقام. یکی از دوستان تماس میگیره که کجایی من دقیقا زیر تابلوی بوستانم بیا. ساعت 10 دقیقه به پنجه میرم سمت تابلو که یه مرتبه نیروی انتظامی با باتوم جلو میاد و کل مردم رو که جهتشون به سمت پارکه رو به سمت دیگر میدون حرکت میده و در این بین تعدادی از دوستان رو پیدا میکنم و همراه با دیگران در وسط میدون نزدیک مترو جمع میشیم . تعداد زیادی ماشین حامل پلیس زن رو در اون طرف خیابون میبینم که مشغول پیاده کردن نیروهاشونن. و از این به بعد صدای جیغ و دادو حرکات باتوم و کش مکش و دویدن و گم کردنهاس.مردمی هم که رهگزر بودن یا به صورت گروهی از مترو بیرون میومدن ناگهان با کلی پلیس وحشی روبه رو میشدن که با باتوم دنبالشون میکنن و متعجب مونده بودن که چه خبره و خیلی هاشون هم میموندن و میپرسیدن و بعد به جمعیت در حال تعقیب و گریز میپیوستن. یکی از دوستان خبرنگار و کوه نوردم رو میبینم ,مدتهاس که گروه نیومده, سلام میکنیم و مشغول گفتگو بودیم که یه مرتبه خودمو وسط تعداد زیادی چادری و نیروی انتظامی میبینم که دستو پای دختری رو گرفتن و بقیه ی جمعیت اون ور نرده جیغ و هوو میکشن. گفتم تموم شد گرفتنم و شوکی ناگهانی و ناخواسته. انگار سرتو بکنن زیر آب دقیقا یادم نیست چطور اما فرار کردم و با موج جمعیت این ور و اون ور میرفتم در حالی که کاملا تخلیه ی انرژی شده و یه جورایی مبهوت مونده بودم. باز صدایی آشنا. سلام خوبی؟ بله خوبم شماها چطورین ؟ ما خوبیم. نه تو خوب نیستی جرا تو شوکی؟!! تعقیب و گریزها تا ساعت 6.30 و بعد خانه ی هنرمندان تا 7.30 .دو تا از دوستان رو هم که گرفته بودن ول کردن و اونجا به ما ملحق شدن. ساعت8 که برگشتم هفت تیر هنوز بودن و دیگه داشتن میرفتن. و من هنوز گیج .
تجمع دیروز بازداشتی خیلی داشت
خصوصی تر.: اون لحظه که فکر کردم گرفتنم برام جالب بود که فقط نگران امتحانهام بودم واینکه آخر هفته سه تا امتحان دارم ! خیلی جالب بود که در یه همچین لحظه ای فقط همین فکر بیاد تو کلم.
توی هشت مارس تازه بعد از تجمع از خشونتی که دیده بودم شوکه شدم اما این بار همون جا و خیلی شدید تر که هنوز حالم بده.
به نظرم سازماندهی نیروی انتظامی در راستای وحشی گری خیلی قوی تر شده و در انجام عملیاتش هر کاری بتونه میکنه. اون از آجر پرت کردن به داخل کوی و اون از نوحه خونی و صف آرایی جلوی تجمع دانشجویی این از هشت مارس و بیست و دوی خرداد. بعد هم سردار طلایی میاد یه قصه ای میگه که انگار به هر کدوم از نیروهاش بیست نفر حمله کردن و در پاسخ اونها هم مجبور شدن از خودشون دفاع کنن و در این حمله ی نابرابری که به نیروهاش شده چهار نفر پلیس و چهل نفر از مهاجمین مجروح شدن.
یه ربع به پنج: در حاشیه ی میدون پر ماشین نیروی انتظامی و در پیاده روی پارک پر ماموران مرد نیروی انتظامی. از پارک رد میشم .چهره های آشنای تجمعات زنان, دوتا یی یا چند تایی در حال رد شدنند یا نشستن. میرم تا کتابفروشی اون ور قائم مقام. یکی از دوستان تماس میگیره که کجایی من دقیقا زیر تابلوی بوستانم بیا. ساعت 10 دقیقه به پنجه میرم سمت تابلو که یه مرتبه نیروی انتظامی با باتوم جلو میاد و کل مردم رو که جهتشون به سمت پارکه رو به سمت دیگر میدون حرکت میده و در این بین تعدادی از دوستان رو پیدا میکنم و همراه با دیگران در وسط میدون نزدیک مترو جمع میشیم . تعداد زیادی ماشین حامل پلیس زن رو در اون طرف خیابون میبینم که مشغول پیاده کردن نیروهاشونن. و از این به بعد صدای جیغ و دادو حرکات باتوم و کش مکش و دویدن و گم کردنهاس.مردمی هم که رهگزر بودن یا به صورت گروهی از مترو بیرون میومدن ناگهان با کلی پلیس وحشی روبه رو میشدن که با باتوم دنبالشون میکنن و متعجب مونده بودن که چه خبره و خیلی هاشون هم میموندن و میپرسیدن و بعد به جمعیت در حال تعقیب و گریز میپیوستن. یکی از دوستان خبرنگار و کوه نوردم رو میبینم ,مدتهاس که گروه نیومده, سلام میکنیم و مشغول گفتگو بودیم که یه مرتبه خودمو وسط تعداد زیادی چادری و نیروی انتظامی میبینم که دستو پای دختری رو گرفتن و بقیه ی جمعیت اون ور نرده جیغ و هوو میکشن. گفتم تموم شد گرفتنم و شوکی ناگهانی و ناخواسته. انگار سرتو بکنن زیر آب دقیقا یادم نیست چطور اما فرار کردم و با موج جمعیت این ور و اون ور میرفتم در حالی که کاملا تخلیه ی انرژی شده و یه جورایی مبهوت مونده بودم. باز صدایی آشنا. سلام خوبی؟ بله خوبم شماها چطورین ؟ ما خوبیم. نه تو خوب نیستی جرا تو شوکی؟!! تعقیب و گریزها تا ساعت 6.30 و بعد خانه ی هنرمندان تا 7.30 .دو تا از دوستان رو هم که گرفته بودن ول کردن و اونجا به ما ملحق شدن. ساعت8 که برگشتم هفت تیر هنوز بودن و دیگه داشتن میرفتن. و من هنوز گیج .
تجمع دیروز بازداشتی خیلی داشت
خصوصی تر.: اون لحظه که فکر کردم گرفتنم برام جالب بود که فقط نگران امتحانهام بودم واینکه آخر هفته سه تا امتحان دارم ! خیلی جالب بود که در یه همچین لحظه ای فقط همین فکر بیاد تو کلم.
توی هشت مارس تازه بعد از تجمع از خشونتی که دیده بودم شوکه شدم اما این بار همون جا و خیلی شدید تر که هنوز حالم بده.
به نظرم سازماندهی نیروی انتظامی در راستای وحشی گری خیلی قوی تر شده و در انجام عملیاتش هر کاری بتونه میکنه. اون از آجر پرت کردن به داخل کوی و اون از نوحه خونی و صف آرایی جلوی تجمع دانشجویی این از هشت مارس و بیست و دوی خرداد. بعد هم سردار طلایی میاد یه قصه ای میگه که انگار به هر کدوم از نیروهاش بیست نفر حمله کردن و در پاسخ اونها هم مجبور شدن از خودشون دفاع کنن و در این حمله ی نابرابری که به نیروهاش شده چهار نفر پلیس و چهل نفر از مهاجمین مجروح شدن.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home