Wednesday, May 17, 2006

خط باریک


عشق هم در دل ما سردرگم.
هوم وقتی به یک چیز اونقدر تکیه کنی که بدون اون نتونی زندگی کنی به همون اندازه هم ازش میترسی و به همون اندازه هم دوستش داری. به نظرم اون یک, بهتره خود آدم باشه.
وقتی میشینی و فکر میکنی دو حالت پیش میاد یا یه تفکر جدیدی رو نتیجه میگیری که خودت رو هم متعجب میکنه یا دچار اوردوز افکار آشفته میشی و قاط میزنی. در حالت اول ایمانت به خودت بیشتر میشه و در حالت دوم به کلی پوچ. این حالات هم در چرخه های متمادی و نا منظم تکرار میشه و گاهی دچار سرخوشی و گاهی دچار نا خوشی. ..ا عشق و نفرت رو با هم بخواهیم تا نهایت انسان زمینی بودن و نه یک موجود آسمانی بودن رو بشناسیم. حقیقت اینه که باید با همین موجودات زمینی و مهم تر از همه با خودمون سرو کله بزنیم نه با جن و پری تو قصه ها

خام و پخته, ظریف و زمخت, غریب و آشنا
پاک و ناپاک, همدم عاقل و دیوانه
من اینگونه هستم و اینگونه میخواهم باشم
در عین حال هم کبوتر, هم مار, و هم خوک.

نیچه- حکمت شادان

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

این روزها من بیشتر این نوشته ی تو را می فهمم..به همون اندازه که دوستش دارم ازش میترسم..این واقعیتی ست..اما "من" اینگونه هستم و اینگونه میخواهم باشم.نه؟......هوم؟

Friday, May 19, 2006 6:12:00 PM  

Post a Comment

<< Home