قل قل
نق زدن جزو مسخره ای از زندگی همه شده. دلم میخواست الان بشینم و کلی نق بزنم اما حال خودمم بد شد. اگه معتقدیم که زندگی ما به خودمان مربوطه پس نق هامون رو هم برا خودمون نگه داریم. وقتی میخوایم تصمیم بگیریم, فقط به خودمون تکیه میکنیم و وقتی شکستی میخوریم یا مشکلی پیش میاد, دنبال آدمهایی برای خالی کردن مسائلمون رو سر اونها میگردیم. اگرم بخواین در تمام موارد به خودتون تکیه کنین مثل الان من این حس بهتون دست میده که کاشکی یه چاه آب وسط یه دشت سرسبز که توش باد میادپیدا کنید یه طناب به طول حدودا یک متر با لا تر از سطح آب چاه به خودتون ببندید و توی اون چاه ساعتها معلق بمونید و ابرها و انعکاسشو توی آب نگاه کنید. وای چه حسی داره
بالاخره اولین اخراجی دانشگاه تهران هم معرفی شد البته دیشب شنیدم و تو مهمونی بچه ها گفتن چطور توی اعتراض شرکت نکردی منم گفتم هفته ی هپروت رو سپری میکنم و آنتنهام با دنیا اطراف ارتباطی ندارن.
فردا مساله ی مهمی دارم برای فکر کردن.خارج شدن یا نشدن از هپروت! مساله این است. اگه برای هر کار جدید یا موقعیت یه مدتی رو تعیین میکردیم و آخر اون مدت به ادامه دادن یا ندادن بهش فکر میکردیم .یعنی اصلا این تصور رو تو خودمون به وجود میاوردیم که خوب حالا این انتخاب هم هست که دیگه ادامه ندم میشد از خیلی از راه های اشتباه و طولانی که وقتی نتیجه ی نهاییشو میبینیم تازه میفهمیم اشتباه رفتیم اجتناب کرد.
تشویش
...
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غم من غربت تنهایی هاست
برگ بید است که با زمزمه ی جاری باد
تن به وارستن از ورطه ی هستی می داد
...
حمید مصدق
بالاخره اولین اخراجی دانشگاه تهران هم معرفی شد البته دیشب شنیدم و تو مهمونی بچه ها گفتن چطور توی اعتراض شرکت نکردی منم گفتم هفته ی هپروت رو سپری میکنم و آنتنهام با دنیا اطراف ارتباطی ندارن.
فردا مساله ی مهمی دارم برای فکر کردن.خارج شدن یا نشدن از هپروت! مساله این است. اگه برای هر کار جدید یا موقعیت یه مدتی رو تعیین میکردیم و آخر اون مدت به ادامه دادن یا ندادن بهش فکر میکردیم .یعنی اصلا این تصور رو تو خودمون به وجود میاوردیم که خوب حالا این انتخاب هم هست که دیگه ادامه ندم میشد از خیلی از راه های اشتباه و طولانی که وقتی نتیجه ی نهاییشو میبینیم تازه میفهمیم اشتباه رفتیم اجتناب کرد.
تشویش
...
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غم من غربت تنهایی هاست
برگ بید است که با زمزمه ی جاری باد
تن به وارستن از ورطه ی هستی می داد
...
حمید مصدق
1 Comments:
;)
Post a Comment
<< Home