Saturday, May 27, 2006

دانشگاه

وقایع دانشگاه مثل یک فیلم اکشن جلوی چشممن فقط تفاوتش اینه که خودم و دوستام هم جزو بازیگراشیم.انقدر ذهن من حداقل شلوغه که تمرکز ندارم. امروز تجمع آرومی در حقوق برگزار شد فردا قراره در فنی باشه و هر روز توی یک دانشکده .امروز کسایی که کنارم بودن یکی سرش شکسته بود و یکی دستش کبودو .... شاگرد اول مدیریت بازرگانی هم که همچنان پس از خوردن آجری که نیروی انتظامی به داخل کوی پرتاب کرده بود به سرش توی بیمارستان به سر میبره و.... در جلوی دانشکده ی حقوق روزنامه ی کیهان به آتش کشیده شد به خاطر تمام اون جفنگییاتی که به دانشجو نسبت داده بود. سخنرانی دوستان و بعد سخنرانی فاشیست های دانشگاه ( بسیج) . و حالت پرسش و پاسخی که به وجود اومد گرچه ناراحت کننده اما جالب بود. حداقل تمرین کنترل کردن خود بود. جالبه که این فاشیست ها هم بالاخره حرف زدن و نه صرفا چماق کشیدن و هوار زدن را هم یاد گرفتن. نمیدونم احتمالا تصادفی بوده اما یکیشون که داشت سخنرانی میکرد در حالی که مستقیم به من که روبه روش وایستاده بودن نگاه میکرد وسط حرفاش حرفهایی راجع به خورد شدن عینک توی صورت یکی از دانشجوها و اینها هم گفت. آقا همین جا میگم اگه به عینک من چشم داری به شخصه ریختن خونتو واجب میدونم چون یه ماه از خورد شدن عینک قبلیم که البته تقصیر خودم بود نمیگزره و این عینکم نو و به این راحتیها ازش نمیگزرم.
جالب بود که این فاشیست ها از یه طرف عکس همه ی بچه ها رو به عنوان خرابکار به در و دیوار زدن. مثلا عکسهایی از افراد خاص که جلوی حقوق گرفته شده اما به شلوغی دانشکده ی ادبیات نسبت دادن و غیره و از اون طرف بعد از گفتن همه حرفهای مسخرشون, حمله ی نیروی انتظامی رو هم محکوم میکنن و بعد میگن ما هم از شماییم. معلوم نیست چی توی سرشون میگزره.
جواب دوستان به سوالهای اونها هم خوب بود و آخرش بعد از پرسش و پاسخ نسبتا طولانی گفته شد ما اینجا جمع نشدیم که جواب سوالهای کسی رو بدیم ما جمع شدیم که اعتراض خود رو بین کنیم و خواسته های مشخصی هم داریم که اولیش استعفای حاج آقاست. تا به نتیجه رسیدن این درخواستها اعتراضات ما هم ادامه پیدا میکنه.
دو هفته دیگه امتحاناست و باید درس خوند.
یه مساله جالب دیگه هم اینه که من و امثال من که تا حالا این همه باخودمون درگیر بودیم داریم یواش یواش زندگی با اهداف جمعی رو هم تجربه میکنیم. چیزی که عمرا از خویشتن انتظار نداشتم.


چوب

قطعه چوبی در دست
نقش آشفتگی روزهایم را روزی
می تراشم بر آن
ولی اکنون تنها
در پی یافتن یک هیچم
هیچم را گر توانایی,
معنا بخش
نیل

0 Comments:

Post a Comment

<< Home