تابستون شدیدا تابستونی
تابستونم با شدت هر چه تمام تر شروع شد. فعلا تا سه ماه خداحافظ دانشگاه که بعد سه سال تبدیل گشته ای به شکنجه گاه رویاهای کودکانه ی قبل از کنکورم.
فعلا کتاب حرمان, چهارمین کتاب از کتابهای تولدم که همشون نشان دهنده ی سلیقه ی خاص یکی از دوستان بود رو میخونم. منی که تا کنون بیشتر با هسه و نیچه و گوردر و کوندرا و کتابهایی تک و توک مثل مرشد و مارگریتا و صد البته کتابهای شعر نازنینم در هم پیچیده شده بودم آشنایی با این سلیقه ی جدید جالب بود گرچه در شروع هر کتاب تلاشی عجیب به خرج میدادم تا بالاخره ریتم این نوع ادبیات دستم بیاد.
ابتدا نوشتن/همین و تمام مارگارت دوراس که میتونم بگم از همه بیشتر طول کشید تا تونستم ارتباطی لذت بخش رو با کتاب برقرار کنمیه جورایی به نظرم زیادی بود. اما کمکم متوجه جنبه های مختلف و به خصوص استعاره های مخفی و فوق العاده جالبش که البته فهم بیشترشون مرتبط به اطلاع عمومی آدم راجع به فرهنگ مثلا جهودها (ماسون ها) میشه شدم و از کتاب خوشم اومد.
قند هندوانه گرچه ابتدا برام غریب بود اما به علت پرداختن به پیوند بین زندگی انسان و طبیعت و حس آشنای جنگل و کوه و رودخونه خیلی زودتر آشنا شدیم و اکنون در جایگاه خدایان کتابخونه قرار گرفته.
کاتیا هم که گویا آشنای قدیمی بود و اکنون حرمان. یک وجهه مشخص همه ی این کتابها توجه شدید نویسنده به اعمال تقریبا تمام انسانهای داخل کتاب بود و شرح و توضیح افکار و اعمال اونها.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home