سیگار برگ
من چه بی رحمانه
خط نگاهم تا دور
میشکافد سنت این مردم کور
تا کی با آشفتگی از تنهایی
می توانم خیره انگارم بر این ظلمت شهر
مردمک چشمم باز
می جویم جنبشی از انسانها
در کوره راه گم شده آزادی
تنها اشباحی هستند در تاریکی شهر
و چه عجیب, چه هماهنگ, چه سریع
پاک می کنند کوره راه را از افکار,از اشعار و از خاطره ها
کس نمیبیندشان
خیره می انگارم
در ته کوچه پس کوچه و بعد
توی هر کافه شهر
لحظه ای میشینم
هیچ نمیبینم جز
روشن فکرانی که از رسالت خویش
تنها, سیگار برگی مانده بر لبشان
خط نگاهم تا دور
میشکافد سنت این مردم کور
تا کی با آشفتگی از تنهایی
می توانم خیره انگارم بر این ظلمت شهر
مردمک چشمم باز
می جویم جنبشی از انسانها
در کوره راه گم شده آزادی
تنها اشباحی هستند در تاریکی شهر
و چه عجیب, چه هماهنگ, چه سریع
پاک می کنند کوره راه را از افکار,از اشعار و از خاطره ها
کس نمیبیندشان
خیره می انگارم
در ته کوچه پس کوچه و بعد
توی هر کافه شهر
لحظه ای میشینم
هیچ نمیبینم جز
روشن فکرانی که از رسالت خویش
تنها, سیگار برگی مانده بر لبشان
nil
2 Comments:
niloufar joon! benevis ke dari khoob minevisi!=)
well done, explain me what you really ment!!!:-)
Post a Comment
<< Home