Tuesday, December 20, 2005

شب پره ی ساحل نزدیک

چوک و چوک!... گم کرده راهش در شب تاریک
شب پره ی ساحل نزدیک
دمبدم میکوبد بر پشت شیشه
شب پره ی ساحل نزدیک!
در تلاش تو چه مقصودی هست؟
از اطاق من چه می خواهی؟
شب پره ی ساحل نزدیک با من (روی حرفش گنگ) میگوید:
((چه فراوان روشنایی در اطاق توست!
باز کن در بر من
خستگی آورده شب در من))
به خیالش شب پره ی ساحل نزدیک
هر تنی را میتوان برد هر راهی
راه سوی عافیتگاهی
وز پس هر روشنی ره بر مفری هست.
چوک و چوک!... در این دل شب کازو رنج میزاید
پس چرا هر کس به راه من نمی آید...؟


نیما یوشیج

0 Comments:

Post a Comment

<< Home