شب هنگام
نقش
چاقویم در دست
میزنم بر رگ این خاموشی
دستهایم بر سر
در درون خطوط کاغذی ای جا شده ام,
کاغذم را تا زدم
محبوس در چارخونه ی تا ها دیدم
مچاله و بازش کردم
در بیشمار چار خونه ریزریزم نقش بسته ومیچرخیدیم
و سپس دیوانه وار خندیدم
این منم!
محبوس چارخونه های این شهر و دیار
چاقویم در دست
میزنم بر نقش خود یافته ام از این انسان
نیل
فردا اولین صعود شبانه ام را میبینم.احتمالا ساعت 1 قله توچال و سکوت و شب کوهستان. یا باز من خوش خواب میگیرم اون بالا تا 10 صبح میخوابم یا شب است و سکوت و تنهایی و شاعر بیدار
چاقویم در دست
میزنم بر رگ این خاموشی
دستهایم بر سر
در درون خطوط کاغذی ای جا شده ام,
کاغذم را تا زدم
محبوس در چارخونه ی تا ها دیدم
مچاله و بازش کردم
در بیشمار چار خونه ریزریزم نقش بسته ومیچرخیدیم
و سپس دیوانه وار خندیدم
این منم!
محبوس چارخونه های این شهر و دیار
چاقویم در دست
میزنم بر نقش خود یافته ام از این انسان
نیل
فردا اولین صعود شبانه ام را میبینم.احتمالا ساعت 1 قله توچال و سکوت و شب کوهستان. یا باز من خوش خواب میگیرم اون بالا تا 10 صبح میخوابم یا شب است و سکوت و تنهایی و شاعر بیدار
خیلی ساده کوه با آدمهای نا آشنا تبدیل شد به جنگل به دوستان آشنا!!ا اگر همین طور پیش بره فکر کنم فردا سر از وسط اقیانوس در بیارم. اما هنوز شدیدا دچار عذابی درونیم که شب کوهستان رو ول کردم. این هفته خیلی تو فکرش بودم :((ا.
2 Comments:
قلمم در دست
میزنم بر رگ این خاموشی
.....
......
......
دشنه ای در دست
میزنم بر نقش گمشده در فراموشی
عالی بود
صعود شبانه رو از دست نده
پیشنیاز دماونده
.....
هوارتا ممنون بابت توضیح ذهن ساکت
آقایی که شما باشین یعنی اینجور که میگی اگه کسی مدام مث شما در حال خوندن و آموزش و خلاقیت و از این قله به اون قله صعود کردن نباشه کارش زندگی نیست و مردگیه
:((
اوهوی من خانومم نه آقا. نه کسی که ین کارارو نکنه مردگی نمیکنه. این کاملا برداشتی شخصی نسبت به خود آدمه . شاید یه سری از کارا برای من مردگی باشن و برای کسی دیگر زندگی:)
Post a Comment
<< Home