Monday, July 17, 2006

اوووپس


عمو می
هر آشفتگی مفهومی داره و منشا یی , حتا فشارهایی که از بیرون و دنیای خارج وارد میشه خود اونها نیست که ما رو داغون میکنه بلکه نمودی که درون ما از اون وقایع به وجود میاد و احتمالا هیچ شباهتی به خود اون واقعه نداره هست که داره ما رو اذیت میکنه پس باز شناخت خود از هر چیزی بهتر میتونه کمک کنه.
البته توی جلسه ی مطالعاتیمون یه جا که داشتیم یکی از نقص های همه نظریه های فلسفه ی سیاسی رو بررسی میکردیم به اینجا رسیدیم که جامعه رو به صورت افراد تعریف کنیم یا جمع. آیا افراد تک تک معنا دارن و اصلا درسته که فرد فرد رو در نظر گرفت و افراد رو آموزش داد همه باید آگاهی نسبت به موقعیت اجتماعی و سیاسی خود داشته باشند و نظر بدهند یا نه. و بعد بحث رسید به نظریه های فلسفی یا اعتقادی گوناگون که مثلا در فلان فرقه, فرد از دنیا و همه کس میبره و جدا میشه برای مدت زمانی و در اون مدت سعی میکنه خودشو جدا از دیگران تعریف کنه که در نهایت میبینه بدون وجود یا حضور دیگران هیچ معنا و تعریفی از خودش نمیتونه ارائه بده پس یک هیچه. البته من موافق این دیدگاه نیستم به نظر من بیشتر باید رو مسائل واقعی تر فکر کرد چیزهایی که اتفاق میافتن و هستن نه احتمالاتی که اگر بود چه میشد و بعد از نتایج اون برای دنیای محسوسمون قانون تدوین کنیم.

خصوصی
هوم بیخود نیست که نویسنده ی مورد علاقم هرمان هسه هست. همیشه توی هر سنی و با هر نوع از مشکلات و خود در گیری هایی که برام به وجود اومده بود جوابی رو که لازم داشتم تو کتاباش پیدا کردم. جوابی رو که حتا خیلی وقتا خودم میدونستم اما لازم بود بخونم یا بشنوم. و الان دارم بازی با مهره شیشه ای رو میخونم که پس از شروع متوجه شدم مناسب ترین زمان برای خوندن همین کتابه و ترجمشم خوبه. بیشتر به موسیقی با تفکر و هنر میپردازه و کاملا تونست ایده های خوب و نظم ذهنی مورد نیازم رو بهم بده.
فعلا روزگارم با مطالعات تئوریک نسبتا فشرده ای میگذره و موسیقی رو با جهتگیری متفاوتی از قبل پیش میبرم. و به نظرم این آشفتگی اخیرم بیشتر مال ورود داده های زیاد به مغزم و بعد به قلقل افتادن در اثر موسیقی و کوه و سنگ و تفکر بوده و نیاز به تجسم پیدا کردنی که به وجود اومده بوده و من درک نکرده بودم و وقتی بعد از چندین سال یه ماژیک برداشتم و روی کاغذ کادوی تولد یکی از دوستان شروع به نقاشی کردم و با این که چهار تا طرح خنده دار و ساده, یاد آور خاطراتی خوب رو کشیدم ناگهان یه شادی درونی به وجود اومد و بعد باز از نظر ذهنی آشفته تر شدم چون دقیق نمیدونستم این چیه که انقدر اذیتم میکنه و الان که داشتم این کتاب رو میخوندم متوجه شدم که باید برای نجات خودمم شده هنر تجسمی رو شروع کنم.


....
"برای این که بتوانیم هر کاری بکنیم..., بی تردید به نیرو و شور و علاقه روحی بسیار زیادی نیاز داریم. آن چیزی را که شما اسمش را عواطف یا انفعالات نفسانی نهاده اید نیروی روحی یا روحانی نیست, بلکه اصطکاکی است بین روح و روان و دنیای برون. در جایی که انفعالات نفسانی حاکم و چیره گر است, بدان معنی نیست که هوا و هوس, امیال و جاه طلبی بیشتری حضور دارد, بلکه تقریبا گمراهی و کجروی این صفات به سوی یک هدف دور از دسترس و ناموجه و دروغین است, که پی آمدش تنش و افسردگی و تیرگی در محیط است.

بازی با مهره شیشه ای – هرمان هسه

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

kheili kheili aali bood. mibinam keh joojoo kam kam daareh chos naleh kardano vel mikoneh va jik jiko shoroo mikoneh. :)

Monday, July 17, 2006 4:24:00 PM  
Blogger Nil said...

joojoo khodeti:q ;)

Tuesday, July 18, 2006 12:49:00 PM  

Post a Comment

<< Home