Saturday, July 29, 2006

my favorite painting


بداهه نوازی در زندگی خوبه یا نه؟
خوب این کاملا مشخصه که خوبه.
اما به چه میزان و در چه مسائلی؟
خوب اگه آدم بداهه نوازی باشی دیگه چه فرقی داره. فقط کافیه توی منشور اخلاق ذهنیت اینو درونی کنی که چه فرقی داره.
اما هر قدر هم مبارزه کنی و بیخیال باشی گه گاه با تمام وجود حس میکنی که فرق داره.

سرگذشت

سایه ی ابری شدم بر دشتها دامن کشاندم:
خارکن با پشته ی خارش به راه افتاد
عابری خاموش, در راه غبار آلود با خود گفت:
هه! چه خاصیت که آدم سایه ی یک ابر باشد!

کفتر چاهی شدم از برج ویران پر کشیدم
برزگر پیراهنی بر چوب, روی خرمن اش آویخت
دشت بان, بیرون کلبه, سایبان چشم های اش کرد دست اش را و با خود گفت
هه! چه خاصیت که آدم کفتر تنهای برج کهنه ای باشد؟

آهوی وحشی شدم از کوه تا صحرا دویدم
کودکان در دشت بانگی شادمان کردند گاری ی خردی گذشت, ارابه ران پیر با خود گفت
هه! چه خاصیت که آدم آهوی بی جفت دشتی دور باشد؟

ماهی ی دریا شدم نی زار غوکان غمگین را تا خلیج دور پیمودم
مرغ دریائی غریوی سخت کرد از ساحل متروک
مرد قایق چی کنار قایق اش بر ماسه ی مرطوب با خود گفت
هه! چه خاصیت که آدم ماهی ی ول گرد دریایی خموش و سرد باشد؟

کفتر چاهی شدم از برج ویران پر کشیدم
سایه ی ابری شدم بر دشت ها دامن کشاندم
آهوی وحشی شدم از کوه تا صحرا دویدم
ماهی ی دریا شدم بر آبهای تیره راندم

دلق درویشان به دوش افکندم و اوراد خواندم
یار خاموشان شدم بیغوله های راز گشتم
هفت کفش آهنین پوشیدم و تا قاف رفتم
مرغ قاف افسانه بود, افسانه خواندم بازگشتم

خاک هفت اقلیم را افتان و خیزان در نوشتم
خانه ی جادوگران را در زدم, طرفی نبستم
مرغ آبی را به کوه و دشت و صحرا جستم و بیهوده جستم
پس سمندر گشتم و بر آتش مردم نشستم

شاملو

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

http://youtube.com/watch?v=WU44X8HoUZE
سلام
ببین لینک بالا رو میتونی گوش کنی
نوازنده داره Chopin - Fantasie Impromptu
را می نوازه
و هوم
منم دارم گوش میکنم
خیلی ممنون که جواب دادی
وجدانم گز گز میکرد برای بی ادبی در پیغام قبلی
ما کور شیم اگه جز خدمت آقا رضا جای دیگه شما رو دیده باشیم
:))
امیدوارم بتونی تماشا کنی لینک بالا رو

Sunday, July 30, 2006 12:48:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

دو اتفاق ساده و نیل
1- دانسته رفتم بخش کوه و پیاده روی یه فروشگاه ورزشی بزرگ همش جای شما رو خالی میکردم از انواع چادر و کیسه خواب و کفش کوه بگیر تا وسایل سنگ نوردی و دستکش شست و سبابه دار و وسائل کمپینگ و خلاصه خیلی جالب بود
2-عصری سر راه یه نمایشگاه بود و بساط های مختلف یه جاش یه صخره بزرگ درست کرده بودند با جا پا و طناب حائل البته فقط بچه ها صعود میکردن غلط نکنم بیست متری میشد
یه جای دیگه یه دایره دو سه متری بود که پر از جای پا و جای دست های مختلف بود و هم می چرخید و هم جلو عقب میرفت ....
یعنی شیب منفی هم میشد
دل رو زدم به دریا و رفتم جلو اولش تیز رفتم تا نوکش تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم میدونی بخاطر چرخش گمونم طرف هم یه کمی تندش کرد چه دردسرت بدم خیلی هم دوام نیاوردم شاید سه چهار بار چرخید ولی هنوز دست راستم از درد داره می میره :))
سوم هم اینکه من عاشق بدیهه نوازی هستم

Sunday, July 30, 2006 1:07:00 AM  

Post a Comment

<< Home