Wednesday, February 28, 2007

ذهن صاف




میشه هم اونطور دید و هم این طور, با این که حصار هنوز اونجاس. بعضی عقاید م رو به وضوح میبینم و ناگاه در برخوردی, مشبک میشن و با تمام وجود گرفتار شدن خود رو میشه دید, خسته ام وهمیشه از سلطه گریزان, اما این پا فشاری بر خویشتن و انسان گرایی منتهی به فرد گرایی تمام تصاویر را به انبوه در همی از با حصار و بی حصار تبدیل کرده که گه گاه همچون حشره ای در بین دنده هاش گیر میکنیم.سردرگم اشتباهات, باید نقبی زد و رفت. حسها جاریست, از لابه لای حصار به خوبی رد میشه, اما همیشه شک داری که جنسش چیست. مدتیست مرگ رو ندیدم, شاید به همین خاطره که تصاویرم سر در گم شده اند . دلم هوای تازه میخواهد.

مرد مجسمه
...
می کاود از دو چشم
در رنگ های درهم و مغشوش و کور هیچ
ز ابهام پرسشی که نیارد گرفت و گفت
رنگی نهفته را

زین روست نیز شاید اگر گاه, چشم ما
بیند به پرده های نگاه اش- سپید و مات
وهمی شکفته را
یا گاه گوش ما بتواند عیان شنید
هم از لبان خامش و تودارو بسته اش
رازی نگفته را

شاملو

Friday, February 23, 2007

و ما دوره میکنیم, شب و روز را, هنوز را




کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر
Student committe of
human rights reporters


شماره۲2۳-۲۰۰۷
تاریخ۲۹/1۱/1385
براساس آخرین اخبار رسیده، در پی وخامت حال احمد باطبی، وی ساعتی پیش به بیمارستان شهدا در تجریش انتقال یافت.هم اکنون خانواده ی باطبی برای اطلاع از وضعیت فرزندشان به بیمارستان مراجعه کرده اند.

لازم به ذکر است احمد باطبی به دلیل فشارهای وارده در زندان، در طی دو روز گذشته دچار حملات عصبی شدید و تشنج گشته و به بهداری منتقل شده بود.
اخبار تکمیلی متعاقبا ارسال خواهد شد.






شماره۲2۲-۲۰۰۷
تاریخ۲۹/1۱/1385
احمد باطبی دانشجوی زندانی، که جمعه شب دچارتشنج شده بود، دقایقی پیش به دلیل حمله مجدد به بهداری زندان اوین انتقال یافت.
به گزارش منابع آگاه از زندان اوین، احمد باطبی لحظاتی پیش در وضعیت بسیار نامناسب توسط آمبولانس به بهداری منتقل شد. گفته میشود وی درحین انتقال نیمه هوشیار بوده است.
گفتنی است احمد باطبی به دلیل فشارهای وارده در زندان، جمعه شب دچار تشنج شد و 3 ساعت در کما به سر برد. سایر همبندان باطبی میگویند که وی دارای شرایط نامناسب جسمانی میباشد و مسئولین زندان نیز در طی ماههای گذشته او را به شدت تحت فشار قرار داده و از اعطای مرخصی درمانی نیز به وی خودداری کرده اند.
لازم به ذکر است بر اساس نظریه پزشکان، باطبی دچار افسردگی و ضعف اعصاب میباشد و تحمل حبس طولانی مدت بدون مرخصی را ندارد.




شماره۲2۸-۲۰۰۷
تاریخ3/1۲/1385
براساس اخبار رسیده، سمیه بینات همسر احمد باطبی ساعت 8 شب گذشته توسط عواملی ناشناس بازداشت شده است. به گفته خانواده بینات، سمیه ساعت 8 دیشب در تماسی با منزل خبر بازداشت خود را داده است، اما پس از آن در ساعت 2 بعد از نیمه شب در تماس دیگری آن را تکذیب کرده و گفته برای ماموریتی 5 روزه عازم مشهد است!"
برادرسمیه بینات میگوید:" به طور قطع اطمینان داریم که وی بازداشت شده است, حتی عده ای نیز بازداشت وی و انتقالش را توسط یک خودروی پژو 405 مشاهده کرده اند"، وی می افزاید:"صحبتهای دیشب خواهرش احتمالا تحت فشار مامورین صورت گرفته است، و هم اکنون هر دو خط تلفن همراه وی خاموش است."
بازداشت احتمالی سمیه بینات در حالی صورت میگیرد که پیش از این نیز وی بارها توسط نیروهای اطلاعات تهدید شده بود که در صورت انجام مصاحبه و پیگیری شرایط همسرش دستگیر خواهد شد.
در شرایطی که احمد باطبی در طی روزهای گذشته به دلیل حملات عصبی به بیمارستان انتقال و هم اکنون نیز در زندان تحت مداوا قرار دارد، نگرانیها در مورد سلامتی وی پس از شنیدن خبر بازداشت همسرش افزایش یافته است.
با این حال و با وجود اینکه خانواده بینات بازداشت دخترشان را قطعی میدانند، هنوز هیچ منبع دیگری این خبر را تایید نکرده است.
اخبار تکمیلی ارسال خواهد شد.

Komite.gozareshgar@gmail.com
http://www.evo-arcade.uni.cc/test/index.php






شماره۲۲۹-۲۰۰۷
تاریخ ۳/۱۲/۱۳۸۵


حمد باطبی، ظهر امروز در تماسی از زندان اوین از اعتصاب غذای خود خبر داد. وی علت این امر را فشار نهادهای امنیتی بر همسر خود، سمیه بینات و نگرانی نسبت به وضعیت وی عنوان کرد. او همچنین تاکید کرد تا روشن شدن وضعیت همسرش به اعتصاب غذای خود به صورت خشک و تر ادامه خواهد داد.
این درحالی است که با توجه به وضعیت حاد جسمی باطبی و فشارهای روحی وارده به وی اعتصاب غذا برای او ضایعات جبران­ناپذیر به همراه خواهد داشت.
لازم به یادآوری است بینات از شب گذشته مفقود گشته و خانواده وی از بازداشت او خبر می­دهند و تا زمان تحریر این گزارش کماکان اطلاعی از وی در دست نیست.
بازداشت احتمالی سمیه بینات در حالی صورت می‌گیرد که وی پیش از این نیز بارها توسط وزارت اطلاعات تهدید شده بود که در صورت انجام مصاحبه و پیگیری شرایط همسرش با وی برخورد خواهد شد.

Komite.gozareshgar@gmail.com
http://url0.in/index1.php

بابل , مینویسم که یادم نره


بابل و دیدم و دوست داشتم. خوب شاید چون یه سری چیزایی رو که میدونیم خوب نشون داده , تاثیر مسخره و به همون اندازه شدیدی که هر کسی تو زندگی هر کسی میتونه بذاره.
هر چی میگذره بیشتر وارد این مرحله میشم که خوبی و بدی تنها قرارداده, نتیجش این که الان برام حسم مهمه, لزومی نداره پیروی از حس به خودخواهی منجر شه گرچه به نظر میاد که میشه. خوب اگه اینطور شد اونوقت دنبال یه چی دیگه میگردم برام مهم شه.

بیهوده مپای
این ستونها را گه گاه
درهر بازه از تاریخ بشر
از گل و چوب و سنگ وخشت ساخته اند
بی ربط از جنس,
همان را معنا داد که سازنده اش خواست
ستون
ما همانش خواندیم که میدیدیم
ستون

نیل

Wednesday, February 21, 2007

hungarian rhapsody

و موزیک پخش میشه و نشستم در حالی که لباس و کتاب و کاغذ و هر چی که میشه یا نمیشه تو اتاق خواب پیدا کرد در هم ریخته, با آرامشی باز یافته گوش میدم.
این هانگرین راپسدی دقیقا منو یاد تناقضاتی که دوست دارم میندازم قسمتیش جدی و سرد, که با گریزی خوب به قسمت دلقک وارش میرسه که منو یاد راجر رابیت فیلم کارتون مورد علاقه بچگیم میندازه.
از بازاریابی به مفهوم کلیخوشم نمیاد ولی قسمت خلاقیتش رو دوست دارم, به نظرم کاریست که همش به افکار و دید سطحی آدمها دامن میزنه. با هر ترفندی میخواد اونی که دوست داره و افراد هم دنبالشن رو بهشون بقبولونه, نه اونی که واقعا وجود داره. مثلا تو بیا دو سال یه کار رو انجام بده و قسمت زیادی از تلاشتم این باشه که مستقل شناخته بشی, اما ساده ترین دید برا ملت اینه که شعور فرد رو نادیده بگیرن و به اطرافیانش نگاه کنن و سریعا بگن که خوب اینم که با ایناس پس تموم اعمال و افکارش تحت تاثیر ایناس. چهار نفر هم اینو بگن دیگه تثبیت میشه. خوب اینم نوعی از بازار یابی, چهار نفر یه کالایی رو بگن که شنیدن خوبه اما خودشون ندیدن, نفر پنجم میره همونو میخره. به هر حال این ترم این درس مزخرف رو دارم . اما اگر نوشتن و نقد کردن رو دوست داری, اقتصاد, خیلی درس جذابیه و اگه استادش آدم حسابی باشه میتونه دید تحلیلیه خیلی خوبی از وضعیت اقتصادی جامعه و سیاست های دولت و تورم و فقر و همه اینها بده. به نظرم جدای مطالعات شخصی در زمینه اقتصاد آزاد لیبرالی و بحث های اقتصاد سوسیالیستی و مارکسیستی که همشون وارداتی هستن, تحلیل جامعه خود و این که در این وضعیت برای بهبود, کدوم قسمت از کدوم نظریه میتونه مناسب باشه مهمتر از اسمشه, چون ایران جاییه که اتفاقات توش از روند منطقی دنیای خارجش پیروی نمیکنه و همیشه اتفاقات غیر قابل پیش بینی رخ میده. به نظرم این که ما بیایم پایه فکریمون رو صرفا از توی کتابها که نود درصد ترجمه هستن و بر اساس عقل و احساس بدون تحلیل واقعیتها انتخاب کنیم و روش پافشاری کنیم نه تنها سود آور نیست بلکه مخرب هم هست.

نقاش واقع گرا

در بست به طبیعت وفادار باش
این طبیعت, کی به نقش در می اید؟ا
بی کرانه است, خرد ترین جزء آن
و سرانجام او
آن را میکشد که میپسندد!ا
چه را میپسندد؟ا
آنچه میتواند, نقاشی کند
نیچه

پ ن: شدیدا در پی مجوز برای هشت مارسیم که تا دیر نشده سمیناری با عنوان نقد طرح تقسیم جنسیتی مجلس بزاریم
پ ن: میگن بخشی از چپ دانشجویی میخواد هشت مارس رو با عنوان علیه کمپین یک ملیون امضا برگذار کنه. اعتقاد منو دوستام اینه که آخر پست فطرتیه چون اگه ت...شو دارید برید علیه اونی که باید, برگذار کنید که خوب قطعا یه مقداری هزینه رو هم در پی خواهد داشت. اما این کار رو نمیکنید هیچ, میاید در راستا ی اهداف حکومت هم رفتار میکنید که لابد بهتون جایزه هم بدن.!!!!ا من هنوز نفهمیدم گروهی که صرفا در مقابل جنبشها و حرکتهای دیگه میاد به قول خودش خواسته های حد اکثری رو اعلام میکنه و با این کارش منافع دولت رو هم تامین میکنه, چه سودی برای جامعه داره

Wednesday, February 14, 2007

هوم...



سکوت و دیگر هیچ
گه گاه حتا خش خش برگ
تکان دهنده ترین ها را میسازد
و چه ساده ما چون ابلهان, نابینا
از کنار میگذریم
نه رقصان و نه خشخش کنان
میترسیم

Tuesday, February 13, 2007

لوت و سقوط و...






هوم کویر لوت و بیابان بدون حتا یک علف منو برد از همه چیز. اتفاقی که مدتها رخ نداده بود . شد که اقلا دو روز فقط شنها باشن و بس. شنهای روان و کلوتها و بیابون و بادی که میوزید و پاهایی برهنه و غروب خورشید, دوستانی جدید که انگار مدتهاس همدیگرو میشناسیم و ستاره های شب کویر که انقدر مجذوبشون شدم که لحظه ای بودم و لحظه بعد نبودم چون با سری بالا در حال پیاده روی در تاریکی از روی کلوتی که شانس اوردم از اون ده, بیست متریاش نبود سقوط کردم.
شنهای درشت کویر و بادی که اونهارو مثل انیگما, روح سرگردان بیابانهای خشک به حرکت در میاورد و به جز سه نفر, تماما انسانهایی غریبه مجموعه ای دلنشین رو به بار اورد. مدتهاست که از آشنایان دل کنده ام چون با آنچنان شدتی همه اون حداقل چارچوبهایی که ساخته بودم رو شکستند که میترسم با حرف زدن با هر آشنایی همه چیز بشکنه و این بیت تو سرم تکرار میشه که مرنجان دلم را که این مرغ وحشی, ز بامی که برخاست, مشکل نشیند. معتقد به چارچوبی نیستم فقط حداقلهایی که انسانی میپندارم. اما آنچنان شکسته شده اند که میگریزم و کویر لوت بهترین جا برای گریز. و جدا هم صحبتی با نا آشنایانی که بدون گذاشتن مرز, هم صحبتهایی فوق العاده خوب میشوند را لذت بخش یافته ام. شبها در خوابگاه مدرسه ای جمع میشیم, هفت کثیف بازی میکنیم. گه گاه بحث کمپین رو پیش میکشم و دفترچه میدم و امضا هم میگیرم. اما بحث ها جدا خوب بود. کوهنوردی قدیمی هم همراه ماست که صدای فوق العاده ای داره . همه میشینن و گوش میدن. سر اومد زمستون, شکفته بهارون, گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون... رو شروع میکنه و من هم جزو سه نفریم که بلدند و همراهی میکنن. خانومی میگه این به سن تو قد نمیده حتما یا مامانت میخوندن یا بابات. منم میخندم چون نه مامانم میخوند و نه بابام. من راه خودم رو میرم.
این راه خود رفتن رو دوست دارم. اما مرزهای این که واقعا این گونه هستم یا صرفا دوست دارم این طور باشم, پس هستم به شدت در هم میتابه و سر درگم میشم درست مثل زیبایی کویر وحشی و خطراتش, گه گاه نمیفهمم مجذوب زیبایی طبیعت شده ام یا خطراتش رو زیبا دیده ام. خوب چندان فرقی هم نمیکنه. حالا چه فرقی میکنه من چی دیدم و چی ندیدم :) هه.
نخلهای این منطقه قشنگترین نخلها یی هستن که تو ایران دیدم. با مردمی روستا نشین که دل به مقدار کمی آب بستن و با حداقلها زندگی میکنن.
گفتن در این منطقه تابستون دما تا 60 درجه در سایه هم میرسه و لوت از معدود نقاطیست که هنوز فتح نشده.


بادها
...
آن گاه
از شرم قصه ها که سخن سازان
خواهند راند بر سر بازار
دیگر
رکسانا
هرگز ز کلبه من بیرون
نخواهد نهاد پای

بیرون کلبه, بادها
پر شور می غریوند
آرامتر
بی رحم ها
خنیاگران باد

خنیاگران باد, ولیکن
سرگرم قصه های ملولند
آنان
از دردهای خویش پریش اند
آنان
سوزنده گان آتش خویش اند
شاملو

Wednesday, February 07, 2007

....


هوم قبل از یه گریز چند روزه دیگه ازروزمرگی داشتم وبگردی میکردم که این مطلب رو خوندم و انقدر قلم قوی ای داشت که خیلی خوشم اومد . شما هم بخونید. عالیه
http://herlandmag.net/weblog/07,02,06,09,03,21/

Monday, February 05, 2007

دایره منطق



ما بر زمینی هرزه روییدیم
ما بر زمینی هرزه میباریم
ما هیچ را در راهها دیدیم
بر اسب زرد بالدار خویش
چون پادشاهی راه می پیمود

افسوس, ما خوشبخت و آرامیم
افسوس, ما دلتنگ و خاموشیم
خوشبخت, زیرا دوست میداریم
دلتنگ, زیرا عشق نفرینیست
فروغ

پ ن: تنهایی انسانی که از آدمها متنفره غمناک نیست
پ ن: حال میکنم با این فیلمهای از قبیل مگدلین که مذهب رو به گند میکشن. حالا تو این فیلم کاتولیک اما میتونی هر کدومشو که دوست داری جاش بذاری. و اون جملش که گفت بهترین لطفی که میتونی بکنی اینه که بمیری و هر روز که میرفت اطاقش میپرسید هنوز نمردی.هه هه حالا جای اون پیر زن که چند سال عذابش داده بودو به علت یه سری عقاید بی مصرف که با پتک تو سرش کرده بودن خودش هم به نوعی قربانی بود میتونی تک تک افراد جامعه رو بذاری که به علت یه مشت عقاید بی مصرف دیگه همشون تبدیل به یک سری انسان خودخواه و سادیسمی شدن که تو خیابون هم که از کنارت رد میشن اگه یه آزاری نرسونن نفسشون بالا نمییاد دیگه باقی رو حساب کن

Saturday, February 03, 2007

هوم




خوب به جا ی مزرعه با پنج تا از دوستان سر از خونه ای قدیمی و متعلق به یکی از خان های قدیم اراک در آوردیم با دو نفر از اعضای همون خاندان و پیرزنی دوست هشتاد ساله و دوست داشتنی که هنوز رعیت و ارباب قسمتی از ادبیاتش رو تشکیل میداد. سه روز زندگی در خونه ای که میراث فرهنگی سعی در گرفتنش داره و احتمالا مثل خیلی دیگه از این جور خونه ها که تا از زندگی خالی شه به علت نبود بودجه خراب خواهد شد, حس خوبیست.
پ ن: گاهی در بحث ها حس میکنم یا طرف مقابل در سیاره ای دیگر بزرگ شده یا من
غ ن: میخوام دیوارم رو بفرستم مثل همه که گذشتن این هم به اعماق فراموشی بره. شاید دوباره بیارمش بالا
قطعاتی از مستانه سرایی های دیونیزوسی

18
اکنون اراده ی من بر این است
و تا آن دم که چنین است
همه چیز بر وفق مراد است
این واپسین زیرکی ام بود
آن را می خواستم که بدان ناگزیر بودم
پس خود را ناگزیر به هر باید کردم
از آن دم برایم باید ی در کار نیست

نیچه
هوم دم صبح در خواب و بیداری فکر کردن به مسائلی که باید در موردشو تصمیم بگیری خیلی عالیه. البته غیر ارادیه اما نتایجش معمولا بهترینه